سوال 1- آیا درست است که شیعیان امام علی(ع) بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شوند؟
پاسخ: در برخی اخبار آمده است که شیعیان اهل بیت(ع) محاسبه می شوند ولی کسانی که مسئولیت حسابرسی آنان را بر عهده دارند ائمه(ع) هستند که برای آنان تقاضای بخشش کرده و وارد بهشتشان می کنند. حدیثی که از امام رضا(ع) روایت می کنند از جمله ی این اخبار است:« اگر روز قیامت حسابرسی شیعیان را به ما محول کردند هر کس دادخواهی اش بین او و خدایش بود در امر او داوری می کنیم و خدا هم خواسته ی ما را اجابت می کند. هر که دادخواهی اش با مردم بود برای وی تقاضای بخشش می کنیم و مردم هم او را به ما می بخشند و هر که دادخواهی اش بین او و ما بود، ما از هر کس دیگری به بخشش شایسته تریم و از او در می گذریم.
سوال 2- چگونه به بالاترین درجات تشیع دست پیدا کنیم؟
پاسخ: رسیدن به بالاترین درجات تشیع، با تقوا، عمل صالح، پیروی از اهل بیت و مودت و ولایت آنان و برائت از دشمنان آنان، همچنین زنده نگاه داشتن دستوارت آنها و عمل بدان امکان پذیر است. دستوراتی که آنان به شیعیانشان در جمیع احوال فرمودند همچون تقیه و امثال آن... و همچنین ولایتمداری نسبت به فرزندان آنها و مواظبت نسبت به عبادات، دوری از گناهان و قدم نگذاشتن در وادی شبهات و امثال آن.
سوال 3- در روایات داریم که « هر کس چهل شبانه روز اعمالش را برای خدا خالص کند چشمه های حکمت بر قلب و زبانش جاری می شود» نشانه های رسیدن به این درجه از اخلاص چیست؟
پاسخ: روشی وجود دارد که عرفا برای رسیدن به اخلاص طی چهل روز از آن استفاده می کنند و عبارت است از: مشارطه( با خود شرط کردن)، مراقبة( نظارت بر اعمال) و محاسبه(از خود حساب کشیدن).
کسی که می خواهد به این مقام ستایش شده دست یابد، باید هر صبح با خودش شرط کند که گناهی انجام ندهد یا از برخی مکروهات دوری کند. سپس از صبح تا شام بر نفس خود نظارت کند و هنگامی که سر بر بالین نهاد خود را محاسبه کند پس اگر در پایبندی به شرط هایش موفق بود حمد خدای را به جا آورد و اگر در شرطش خللی وارد شد استغفار کند و از صبح دیگر که برمی خیزد مجدانه در رعایت شرط بکوشد. پس چهل روز متوالی این کار را انجام دهد امید است کسی که به این شروط پایبند است به مقام محمودی که در نظر داشت برسد و شایسته است هدفش از این اعمال کسب رضای خدا باشد نه تنها رسیدن به درجاتی از علم و حکمت.
و اما اينكه اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده ، نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه (سوره ) را در كلام مجيدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : (فاتوا بسورة مثله )، و فرموده : (فاتوا بعشر سور مثله مفتريات ) و فرموده : (اذا انزلت سورة )، و فرموده : (سورة انزلناها و فرضناها). از اين آيات مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است ، كه براى خود و جداگانه ، وحدتى دارند، نوعى از وحدت ، كه نه در ميان ابعاض يك سوره هست ، و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.
و نيز از اينجا مى فهميم كه اغراض و مقاصدى كه از هر سوره بدست مى آيد مختلف است ، و هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند، غرضى را كه تا سوره تمام نشود آن غرض نيز تمام نمى شود، و بنا بر اين جمله (بسم الله ) در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است .
پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنائى كه از خصوص اين سوره بدست مى آيد، و از ريخت اين سوره برمى آيد حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلكه باظهار عبوديت ، و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و در خواست هدايت است ، پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد.
و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند، و قبل از انجامش بسم الله مى گويد، و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده ، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است ، و معنايش اين است : خدايا من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم ، پس بايد گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت ، و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم ، و بگوئيم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم ، تا اين عملم نشانه و مارك تو را داشته باشد، و خالص براى تو باشد، ممكن هم هست همانطور كه قبلا گفتيم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنايش اين باشد كه خدايا من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم ، بعضى هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لكن معنى ابتداء مناسب تر است ، براى اينكه در خود سوره ، مسئله استعانت صريحا آمده ، و فرمود: (اياك نستعين )، ديگر حاجت به آن نبود كه در بسم الله نيز آن را بياورد.
معنى و موارد استعمال لفظ (اسم )
و اما اسم ؟ اين كلمه در لغت بمعناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند، و اين كلمه از ماده (سمه ) اشتقاق يافته ، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مى زدند، تا مشخص شود كداميك از كدام شخص است ، و ممكن هم هست اشتقاقش از (سمو) به معناى بلندى باشد، مبدا اشتقاقش هر چه باشد كارى نداريم ، فعلا آنچه لغت و عرف از لفظ (اسم ) مى فهمد، لفظ دلالت كننده است ، و معلوم است كه لازمه اين معنا آن است كه اسم غير از مدلول و مسمى باشد.
البته اين يك استعمال است ، استعمال ديگر اينكه اسم بگوئيم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در اين مورد كلمه (اسم ) ديگر از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان خارجى است ، چون چنين اسمى همان مسماى كلمه (اسم ) به معناى قبلى است .
مثلا كلمه (عالم - دانا - كه يكى از اسماء خدايتعالى است ) اسمى است كه دلالت مى كند بر آن ذاتى كه به اين اسم مسمى شده ، و آن ذات عبارت است از ذات بلحاظ صفت علمش ، و همين كلمه در عين حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسير صفاتش خبرى نداريم ، در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود، كه بر معنائى دلالت مى كرد، ولى در مورد دوم ، ديگر اسم لفظ نيست ، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات .
فرق بين اسم و اسم اسم و علت تفكيك بين آندو
و اما اينكه چرا با اين كلمه چنين معامله اى شده ، كه يكى مانند ساير كلمات از مقوله الفاظ، و جائى ديگر از مقوله اعيان خارجى باشد؟ در پاسخ مى گوئيم علتش اين شده كه نخست ديده اند لفظ (اسم ) وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمياتى كند، ولى بعدها برخوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمايز كردنش از ديگران كار اسم را مى كند، به طوريكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكايت كند، آن اوصاف درست كار الفاظ را مى كند، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مى كند، و چون چنين ديدند، اينگونه اوصاف را هم اسم ناميدند.
نتيجه اين نامگذارى اين شد كه فعلا (اسم ) همانطور كه در مورد لفظ استعمال مى شود، و بان لحاظ اصلا امرى لفظى است ، همچنين در مورد صفات معرف هر كسى نيز استعمال مى شود، و به اين لحاظ از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان است .
آنگاه ديدند آن چيزى كه دلالت مى كند بر ذات ، و از هر چيزى به ذات نزديكتر است ، اسم بمعناى دوم است ، (كه با تجزيه و تحليل عقلى اسم شده )، و اگر اسم به معناى اول بر ذات دلالت مى كند، با وساطت اسم بمعناى دوم است ، از اين رو اسم بمعناى دوم را اسم ناميدند، و اسم به معناى اول را اسم اسم .
البته همه اينها كه گفته شد مطالبى است كه تحليل عقلى آن را دست مى دهد، و نمى شود لغت را حمل بر آن كرد، پس هر جا كلمه (اسم ) را ديديم ، ناگزيريم حمل بر همان معناى اول كنيم .
در صدر اول اسلام اين نزاع همه مجامع را بخود مشغول كرده بود، و متكلمين بر سر آن مشاجره ها مى كردند، كه آيا اسم عين مسمى است ؟ و يا غير آنست ؟ ولكن اينگونه مسائل ديگر امروز مطرح نمى شود، چون آنقدر روشن شده كه به حد ضرورت رسيده است ، و ديگر صحيح نيست كه آدمى خود را به آن مشغول نموده ، قال و قيل صدر اول را مورد بررسى قرار دهد، و حق را به يكطرف داده ، سخن ديگرى را ابطال كند، پس بهتر آن است كه ما نيز متعرض آن نشويم .
توضيح لفظ جلاله (الله )
و اما لفظ جلاله (الله )، اصل آن (ال اله ) بوده ، كه همزه دومى در اثر كثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و كلمه (اله ) از ماده (اله ) باشد، كه به معناى پرستش است ، وقتى مى گويند (اله الرجل و ياله )، معنايش اين است كه فلانى عبادت و پرستش كرد، ممكن هم هست از ماده (و ل ه ) باشد، كه بمعناى تحير و سرگردانى است ، و كلمه نامبرده بر وزن (فعال ) به كسره فاء، و بمعناى مفعول (ماءلوه ) است ، همچنان كه كتاب بمعناى مكتوب (نوشته شده ) مى باشد، و اگر خدايرا اله گفته اند، چون ماءلوه و معبود است ، و يا بخاطر آن است كه عقول بشر در شناسائى او حيران و سرگردان است .
و ظاهرا كلمه (الله ) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص ) خدا شده ، و گرنه قبل از نزول قرآن اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مى شناختند، همچنان كه آيه شريفه : (و لئن سئلتهم من خلقهم ؟ ليقولن الله ) (و اگر از ايشان بپرسى چه كسى ايشان را خلق كرده ، هر آينه خواهند گفت : الله )، و آيه : (فقالوا هذا لله بزعمهم ، و هذا لشركائنا)، (پس درباره قربانيان خود گفتند: اين مال الله ، و اين مال شركائى كه ما براى خدا داريم )، اين شناسائى را تصديق مى كند.
از جمله ادله ايكه دلالت مى كند بر اينكه كلمه (الله ) علم و اسم خاص خدا است ، اين است كه خدايتعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته شده ، توصيف مى شود، ولى با كلمه (الله ) توصيف نمى شود، مثلا ميگوئيم الله رحمان است ، رحيم است ، ولى بعكس آن نميگوئيم ، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين صفت را دارد كه الله است و نيز ميگوئيم (رحم الله و علم الله و رزق الله )، (خدا رحم كرد، و خدا دانست ، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (الله الرحمن ، رحمان الله شد)، و خلاصه ، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار مى گيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.
از آنجائى كه وجود خداى سبحان كه اله تمامى موجودات است ، خودش خلق را به سوى صفاتش هدايت مى كند،و مى فهماند كه به چه اوصاف كمالى متصف است ، لذا مى توان گفت كه كلمه (الله ) بطور التزام دلالت بر همه صفات كمالى او دارد، و صحيح است بگوئيم لفظ جلاله (الله ) اسم است براى ذات واجب الوجودى كه دارنده تمامى صفات كمال است ، و گرنه اگر از اين تحليل بگذريم ، خود كلمه (الله ) پيش از اينكه نام خدايتعالى است ، بر هيچ چيز ديگرى دلالت ندارد، و غير از عنايتى كه در ماده (ا ل ه ) است ، هيچ عنايت ديگرى در آن بكار نرفته است .
معنى رحمن و رحيم و فرق آن دو
و اما دو وصف رحمان و رحيم ، دو صفتند كه از ماده رحمت اشتقاق يافته اند، و رحمت صفتى است انفعالى ، و تاءثر خاصى است درونى ، كه قلب هنگام ديدن كسى كه فاقد چيزى و يا محتاج به چيزى است كه نقص كار خود را تكميل كند، متاءثر شده ، و از حالت پراكندگى به حالت جزم و عزم در مى آيد، تا حاجت آن بيچاره را بر آورد، و نقص او را جبران كند، چيزيكه هست اين معنا با لوازم امكانيش درباره خدا صادق نيست ، و به عبارت ديگر، رحمت در خدايتعالى هم به معناى تاءثر قلبى نيست ، بلكه بايد نواقص امكانى آن را حذف كرد، و باقى مانده را كه همان اعطاء، و افاضه ، و رفع حاجت حاجتمند است ، به خدا نسبت داد.
كلمه (رحمان ) صيغه مبالغه است كه بر كثرت و بسيارى رحمت دلالت مى كند، و كلمه (رحيم ) بر وزن فعيل صفت مشبهه است ، كه ثبات و بقاء و دوام را ميرساند، پس خداى رحمان معنايش خداى كثير الرحمه ، و معناى رحيم خداى دائم الرحمه است ، و بهمين جهت مناسب با كلمه رحمت اين است كه دلالت كند بر رحمت كثيرى كه شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤ منين و كافر مى شود، و به همين معنا در بسيارى از موارد در قرآن استعمال شده ، از آن جمله فرموده : (الرحمن على العرش استوى )، (مصدر رحمت عامه خدا عرش است كه مهيمن بر همه موجودات است ) و نيز فرموده : (قل من كان فى الضلاله فليمدد له الرحمن مدا)، (بگو آن كس كه در ضلالت است بايد خدا او را در ضلالتش مدد برساند) و از اين قبيل موارد ديگر.
و نيز بهمين جهت مناسب تر آنست كه كلمه (رحيم ) بر نعمت دائمى ، و رحمت ثابت و باقى او دلالت كند، رحمتى كه تنها بمؤ منين افاضه مى كند، و در عالمى افاضه مى كند كه فنا ناپذير است ، و آن عالم آخرت است ، همچنانكه خدايتعالى فرمود: (و كان بالمؤ منين رحيما)، (خداوند همواره ، به خصوص مؤ منين رحيم بوده است )، و نيز فرموده : (انه بهم رؤ ف رحيم )، (بدرستى كه او به ايشان رئوف و رحيم است )، و آياتى ديگر، و به همين جهت بعضى گفته اند: رحمان عام است ، و شامل مؤ من و كافر مى شود، و رحيم خاص مؤ منين است .
سیّد علی خان (ره)در «الکلم الطّیب»می گوید :این ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا باشی دو رکعت نماز با حمد و سوره به جای آور ،آنگاه رو به قبله زیر آسمان بایست و بگو :
«سلام الله الکامل التّامّ الشّامل العامّ ،وصلواته الدّائمة و برکاته القائمة التّامّه ،عل حجّة الله و ولیّه فی أرضه و بلاده، و خلیفته علی خلقه و عباده ،و سلالةالنّبوّة ،و بقیّة العترة و الصّفوة ،صاحب الزّمان ،و مظهر الایمان ،و ملقّن أحکام القرآن ،و مطهّر الأرض و ناشر العدل فی الطّول و العرض ،والحجّة القائم المهدیّ ،الإمام المنتظر المرضیّ ،و ابن الأئمة الطّاهرین ،الوصیّ بن الأوصیاء المرضیّین ،الهادی المعصوم بن الائمة الهداة المعصومین.
السّلام علیک یا معزّ المؤمین المستضعفین ،السّلام علیک یا مذلّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مذل ّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزّمان ،السّلام علیک یابن رسول الله، السّلام علیک یابن أمیر المؤمنین ،السّلام علیک یابن فاطمة الزّهرا ء سیّدة نساءالعالمین.
السلام علیک یابن الأئمة الحجج المعصومین و الإمام علی الخلق أجمعین ،السّلام علیک یا مولای سلام مخلص لک فی الولایة.
أشهد أنّک الإمام المهدیّ قولا و فعلاً ،وأنت الّذی تملأ الأرض قسطا و عدلا ،بعد ما ملئت جوراً و ظلماً فعجّل الله فرجک ،وسهّل مخرجک ،وقرّب زمانک ،و کثّر أنصارک و أعوانک ،وأنجز لک ما وعدک ،فهو أصدق القائلین «و نرد أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».(1)
یا مولای یا صاحب الزّمان ،یابن رسول الله ،حاجتی کذا و کذا . فاشفع لی فی نجاحها ،فقد توجّهت إلیک بحاجتی ،لعلمی أنّ لک عند الله شفاعة مقبولة و مقاما محمودا ،فبحقّ من اختصّکم بأمره ،و ارتضاکم لسرّه ،و باشّأن الّذی لکم عند الله بینکم و بینه ،سل الله تعالی فی نجح طلبتی ،و إجابة دعوت ،وکشف کربتی ؛
سلام کامل ،تمام ،شامل و عامّ خداوند و درودهای همیشگی و برکات پاینده و کامل خدا ،بر حجّت خدا و ولیّ او بر روی زمین و شهرهای او و جانیشین او بر آفریدگان او و بندگانش و برنسل پاک نبوّت و باقی مانده عترت و برگزیدگان ،حضرت صاحب الزّمان و آشکار کننده ایمان و آموزنده و تعلیم گر احکام قرآن و پاک کننده زمین و نشر دهنده عدل در طول و عرض(جهان )و حجّت قائم مهدی ،امام منتظر پسندیده و فرزند پیشوایان پاک، وصی که فرزند اوصیای پسندیده است . راهنمای معصومی که فرزند امامان هدایت گر معصوم است.
سلام بر تو ای عزّت بخش مؤمنانی که آنها را ضعیف شمرده و به ناتوانی واداشته اند ،سلا م بر تو ای خوارکننده کافران متکبّر ستمگر ؛سلم بر تو ای مولای من ،ای صاحب الزّمان ؛سلام بر تو ای فرزند رسول خدا؛سلام بر توای فزرند امیر مؤمنان ؛سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان.
سلام بر تو ای فرزند امامان که حجّت های معصوم بودند و ای رهبر و پیشوای تمام خلایق؛سلام بر تو ای مولای من ؛سلام (کسی که در ولایت برای تو اخلاص دارد (تنها ولایت و محبّت تو را دارد).
شهادت می دهم که همانا تو پیشوای هدایت شده و هدایت گری از جهت گفتار و کردار و تو همان کسی هستی که زمین را از عدل و داد پر خواهی کرد بعد از آنکه از جور و ستم پرشده باشد ؛پس خدا در ظهورت تعجیل کند و خروجت را آسان و زمان ظهورت را نزدیک نماید و یاران و یاوران تو را زیاد گرداند و به آنچه به تو وعده داده است و فا کند،که او راستگوترین سخنگویان است (آنجا که می فرماید:)«می خواهیم بر اهل ایمانی که در زمین ضعیف شمرده شده اند منّت گذاشته ،ایشان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم».
ای مولای من ای صاحب الزّمان ،ای فرزند رسول خدا ؛حاجتم چنین و چنان است [و به جای «کذاوکذا»حاجت خود را ذکر نماید ]،تو در مورد برآورده شدن آن برای من (در پیشگاه خدا)شفاعت کن ،که من به شما برای رفع حاجتم روی آورده ام ؛چون می دانم که شما را به امر خودش اختصاص داد و برای اسرار خود برگزید و به آن شأن و مقامی که نزد خدا برای شما است و ارتباطی که میان شما و اوست از خدا بخواهید که خواسته هایم را برآورده ساخته ،دعایم را مستجاب گرداند و اندوهم را برطرف سازد».
و هرچه دوست داری ،دعا کن و بخواه که ان شاءالله بر آورده می شود.(2)
علامه شیخ محمود عراقی در کتاب «دارالسّلام »- که در آن جریان کسانی که به ملاقات و عرض سلام خدمت امام زمان (ع)تشرّف یافته اند ،ذکر شده است ،می نویسد :این عمل را خودم تجربه کرده و آثار عجیبی از آن مشاهده نموده ام ،بعضی از علما از یاد دادن آن به نااهلان خودداری می کردند و از کارهایی بود که در گرفتاری های بزرگ آن را تجربه کرده بودند.(3)
ایشان در «دار السّلام »می فرماید :به نظرمی رسد سوره «فتح»و «نصر»برای بعد از سور ه «حمد»تعیین شده و فاضل معاصر آن را معیّن فرموده است و بعید نیست که انجام این عمل در نیمه شب معیّن شده باشد ؛چون راوی در آن وقت مأمور به انجام شده بود و اطلاقی در کلام نیست تا غیر آن وقت را هم شامل شود ،لذا قدر متیقّن و آن وقت حتمی و یقینی همان نیمه شب است.
فاضل معاصر از قول کفعمی قبل از نماز و زیارت علاوه بر تعیین این دو سوره ،غسل را نیز افزوده است ،هر چند در کتاب «مصباح الزائر»سوره معیّن نشده است . بنابراین آنچه از فرمایشات این بزرگواران ظاهر می شود این است که تعیین سوره ها و تعیین وقت گرچه اقوی نیست ولی به احتیاط نزدیک تر می باشد و انجام دادن غسل شرط نشده گر چه آن هم مطابق با احتیاط است.(4)
پی نوشت ها :
1ـ سوره قصص(28)،آیه 5.
2ـ مفاتیح الجنان ،ص177،الکلم الطّیب ،ص83.
3ـ التحفة الرضویّة ،ص134.
4ـ عراقی ،دارالسّلام ،ص197.
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
دو پسر آدم و ازدواج آنها
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و حوّا ـ علیها السلام ـ وقتی كه در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده كرد كه نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین گسترش گرداند. پس از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یكی دختر و دیگری پسر به دنیا آمدند. نام پسر را «قابیل» و نام دختر را «اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد كه حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد كه مانند گذشته یكی از آنها پسر بود و دیگری دختر. نام پسر را «هابیل» و نام دختر را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، برای تأمین معاش، قابیل شغل كشاورزی را انتخاب كرد، و هابیل به دامداری مشغول شد. وقتی كه آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی: ) خداوند به آدم ـ علیه السلام ـ وحی كرد كه قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج كند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید..[1]
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ كرد، ولی هواپرستی باعث شد كه قابیل از انجام این فرمان سرپیچی كند، زیرا «اقلیما» هم قلویش زیباتر از «لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار كرده بود كه به پدرش تهمت زد و با تندی گفت: «خداوند چنین فرمانی نداده است، بلكه این تو هستی كه چنین انتخاب كردهای؟»[2]
دو قربانی فرزندان آدم ـ علیه السلام
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای این كه به فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: «هر كدام چیزی را در راه خدا قربانی كنید، اگر قربانی هر یك از شما قبول شد، او به آن چه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانه قبول شدن قربانی در آن عصر به این بود كه صاعقهای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند).
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل كه گوسفند چران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یكی را كه چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل كه كشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشهای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای كوه رفتند و قربانیهای خود را بر بالای كوه نهادند، طولی نكشید صاعقهای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولی خوشه زراعت باقی ماند. به این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید كه هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی میكند.[3]
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ـ علیه السلام ـ ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود كه هابیل مرد باصفا و فداكار در راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریك دل و حسود بود، چنان كه گفتار آنها در قرآن (سوره مائده، آیه 27) آمده بیانگر این مطلب است، آن جا كه میفرماید: « هنگامی كه هر كدام از فرزندان آدم، كاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، از یكی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری كه قربانیش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت:
«به خدا سوگند تو را خواهم كشت». برادر دیگر جواب داد: «من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزكاران میپذیرد.»
نیز مطابق بعضی از روایات از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده كه علّت حسادت قابیل نسبت به هابیل، و سپس كشتن او این بود كه حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هابیل را وصی خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را كشت، خداوند پسر دیگری به نام هبه الله به آدم ـ علیه السلام ـ عنایت كرد، آدم به طور محرمانه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصی بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابیل او را خواهد كشت... قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی كرد كه اگر چیزی از علم وصایتش را آشكار كند، او را نیز خواهد كشت.[4]
كشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یك سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، كینه او را به جوش آورد، نفس سركش بر او چیره شد، به طوری كه آشكارا به قابیل گفت: «تو را خواهم كشت».
آری وقتی حرص، طمع، خودخواهی و حسادت، بر انسان چیره گردد، حتی رشته رحم و مهر برادری را میبُرّد، و خشم و غضب را جایگزین آن میگرداند.
هابیل كه از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت كرد و او را از این كار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزكاران را میپذیرد، تو نیز پرهیزكار باش تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان كه اگر تو برای كشتن من دست دراز كنی، من دست به كشتن تو نمیزنم، زیرا از پروردگار جهان میترسم، اگر چنین كنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیان خواهی شد كه جزای ستمگران همین است.
نصایح و هشدارهای هابیل در روح پلید قابیل اثر نكرد، و نفس سركش او سركشتر شد و تصمیم گرفت كه برادرش را بكشد[5] لذا به دنبال فرصت میگشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنایت هولناكی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه میكرد و به او میگفت: «قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی میشود، آنگاه آنها بر فرزندان تو افتخار میكنند كه قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[6]
این وسوسه هم چنان ادامه داشت تا این كه فرصتی به دست آمد. حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای زیارت كعبه به مكّه رفته بود، قابیل در غیاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش كرد و با تندی گفت: «قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیا میخواهی خواهر زیبای مرا همسر خود سازی، و خواهر نازیبای تو را من به همسری بپذیرم؟! نه هرگز».هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود كه: «دست از سركشی و طغیان بردار.»[7]
كشمكش این دو برادر شدید شد. قابیل نمیدانست كه چگونه هابیل را بكشد. شیطان به او چنین القاء كرد: «سرش را در میان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشكن.»[8]
مطابق بعضی از روایات، ابلیس به صورت پرندهای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را در میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شكست و در نتیجه آن را كشت. قابیل همین روش را از ابلیس برای كشتن برادرش آموخت و با همین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانه به شهادت رسانید.[9]
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده كه فرمود: قابیل جسد هابیل را در بیابان افكند. او سرگردان بود و نمیدانست كه آن جسد را چه كند (زیرا قبلاً ندیده بود كه انسانها را پس از مرگ به خاك میسپارند). چیزی نگذشت كه دید درّندگان بیابان به سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (كه گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش كشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه او چه وقت جسد را به خاك میافكند تا به آن حملهور شوند.خداوند زاغی را به آنجا فرستاد. آن زاغ زمین را كند و طعمه خود را در میان خاك پنهان نمود[10] تا به این ترتیب به قابیل نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را به خاك بسپارد.
قابیل نیز به همان ترتیب زمین را گود كرد و جسد برادرش هابیل را در میان آن دفن نمود. در این هنگام قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و فریاد برآورد:
«ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم؟»[11] (مائده، 31)
این نیز از عنایات الهی بود كه زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابیل بیاموزد و جسد پاك هابیل، آن شهید راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشی برای قابیل باشدكه بر اثر جهل و خوی زشت، از زاغ هم پستتر و نادانتر است و همین نادانی و خوی زشت، او را به جنایت قتل نفس واداشته است.
اندوه شدید آدم ـ علیه السلام ـ، و دلداری خداوند
قابیل جنایتكار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم ـ علیه السلام ـ پرسید: «هابیل كجاست؟»قابیل گفت: «من چه میدانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودی كه سراغش را از من میگیری؟!»
آدم ـ علیه السلام ـ كه از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بیابانها نهاد تا او را پیدا كند. هم چنان سرگردان میگشت اما چیزی نیافت. تا این كه دریافت كه او به دست قابیل كشته شده است. با ناراحتی گفت: «لعنت بر آن زمینی كه خون هابیل را پذیرفت».[12]
از آن پس آدم ـ علیه السلام ـ از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریه میكرد و این حالت تا چهل شبانه روز ادامه یافت.[13]
آدم ـ علیه السلام ـ در جستجویی دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا كرد و طوفانی از غم در قلبش پدیدار شد. آن زمین را كه خون به ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت كرد. از آسمان ندایی خطاب به قابیل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كشتی....
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بسیار غمگین به نظر میرسید، و آه و نالهاش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شكایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست كه یاریش كند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم ـ علیه السلام ـ وحی كرد و به او بشارت داد كه: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا كنم كه جانشین او گردد.[1] .
از ظاهر بعضی از آیات قرآن مانند آیه یك سوره نساء: «... وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كثیراً و نِساءً» استفاده میشود كه در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثی در كار نبوده است و ضرورت اجتماعی چنین اقتضا داشت، ولی روایات و گفتار مفسران در این باره گوناگون است، و در بعضی از روایات، ازدواج خواهر و برادر فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ تكذیب شده است ( چنان كه در تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 610؛ و بحار، ج 11، ص 226، ذكر شده) به نظر میرسد بهترین قول این است كه: قابیل و هابیل با دو دختر كه از بازماندگان نسلهای در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نمودهاند، زیرا طبق بعضی از روایات، آدم ـ علیه السلام ـ ـ اولین انسان روی زمین نیست.
فرزندان آدم و حوا و نحوهء ازدواج آنها
آدم(ع) و حوا به فرمان خداوند سبحان با هم ازدواج کرده دارای فرزند شدند و در تواریخ و اخبار عدد فرزندان آنها را چهل فرزند و در پاره ای از روایات صد و حتی بیشتر ذکر کرده اند، که از آن جمله است پسران: هابیل، قابیل و شیث، دختران: عناق، اقلیما و لوزا.
در روایت دیگری از شیخ صدوق است که حوا پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم پسری و دختری که مجموعاً صاحب هزار اولاد گردید.(تاریخ انبیاء تألیف حسین عمادزاده، ج1، ص118)
به عبارتی حوا در ابتدا هابیل و خواهرش اقلیما را زائید و در شکم دوم قابیل و خواهرش لوزا متولد شدند و به روایتی دیگر آدم(ع) پس از قتل هابیل مدتی گریست و به حوا نزدیک نشد تا پس از سالیان دراز شیث به تنهایی متولد گردید که او را هبة الله نامیدند.
اما درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم(ع) و ازدیاد نسل آدم(ع) در زمین در روایات اختلاف است. قرآن در مورد ازدواج فرزندان آدم(ع) چیزی بیان نکرده و تنها روایات اسلامی است که ازدواج آنها را بطور کلی به دو گونه نقل کرده اند:
صورت اول آنکه حوا در هر نوبت بارداری دو فرزند یکی پسر و یکی دختر به دنیا می آورد و وقتی که آنها به سن بلوغ رسیدند، پسری که از نوبت اول بود با دختری که از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج کردند و این گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم می گویند چون در آن زمان چاره ای نبود خداوند اینگونه ازدواج را بطور موقت اجازه داد و سپس برای همیشه ممنوع گردانید.
صورت دوم آنکه خداوند برای پسران آدم(ع) همسرانی از حوریان و جنیان بصورت بشر فرستاد.(دوره کامل قصه های قرآن، تألیف سید محمد صحفی، ص24) به نقلی دیگر خداوند برای هابیل همسری بصورت فرشته و برای قابیل زنی بصورت جن خلق کرد.(حیاة القلوب، تألیف علامه مجلسی، ج1، ص196) و نسل بعد که دخترها و پسرها عموزاده بودند، با یکدیگر ازدواج نمودند و بدین ترتیب نسل بشر در روی زمین فزونی گرفت.
برای شیث نیز حوریه ای خلق شد مانند حوا که برای آدم(ع) خلق گردید و شیث از او صاحب دختری شد که نامش را حورة گذاردند.(بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج11،ص277و288)
عمر آدم و حوا و محل دفن آن دو
پس از آنکه شیث بزرگ شد، به فرمان خداوند، آدم(ع) او را وصی خود گردانید و اسرار نبوت را به وی سپرد و مختصات نبوت را نزد او گذاشت و درباره دفن و کفن خود به او سفارش کرده گفت: چون من از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز بگزار و بدنم را در تابوتی بگذا و تو نیز هنگان مرگت آنچه به تو آموختم و نزدت گذارده ام به بهترین فرزندانت بسپار...
پس از آنکه نهصد و سی سال از عمر آدم(ع) گذشت خدای تعالی او را از این جهان برد و عمر او به سر آمد.(ناسخ التواریخ، تألیف لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر، ج1، ص103) البته عمر آدم(ع) را ، نهصد و سی،همینطور هزاو چهل سال هم ذکر کرده اند.
پس از اینکه آدم(ع) از دنیا رفت، بدن او را در تابوتی گذارده درغار کوه ابوقبیس دفن کردند تا وقتی که حضرت نوح(ع) در زمان وقوع طوفان، آن تابوت را در کشتی نهاد و با خود به کوفه برد و د رغری که همان نجف کنونی است به خاک سپرد.(قصص قرآن یا تاریخ انبیاء، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی،ج1،ص28و 29)
چنانچه در زیارت نامه امیر المؤمنین(ع) نیز آمده است: السّلامُ عَلَیکَ وَ عَلی ضَجیعکَ آدَمَ و نوحَ :یعنی سلام بر تو ای امیر مؤمنان و بر آدم و نوح که در کنار تو خفته و قبرشان در کنار قبر تو است.
درباره حوا نیز نوشته اند که پس از وفات آدم(ع) یک سال بیشتر زنده نبود و پانزده روز بیمار شد و از دنیا رفت و در کنار جایگاه آدم(ع) او را به خاک سپردند، ولی آنچه معروف است اینکه حوا در جده مدفون می باشد و به همین جهت جده نام گرفته است.
ماجرای هُدهُد و بُلْقَیس
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با تمام حشمت و شكوه و قدرت بینظیر بر جهان حكومت میكرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امكانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،تا آن جا كه رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را میدانست.
هدف حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ این بود كه همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت كند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.
در همین عصر در سرزمین یمن، بانویی به نام «بُلْقَیس» بر ملت خود حكومت میكرد و دارای تشكیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای خدا، خورشید پرست و بت پرست بودند و از برنامههای الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را میپیمودند. بنابراین لازم بود كه حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با رهبریها و رهنمودهای خردمندانه خود آنها را از بیراهه و كجرویها به سوی توحید دعوت كند. و مالاریای بت پرستی را كه واگیر نیز بود، ریشه كن نماید.
روزی حضرت سلیمان بر تخت حكومت نشسته بود. همه پرندگان كه خداوند آنها را تحت تسخیر سلیمان قرار داده بود با نظمی مخصوص در بالای سر سلیمان كنار هم صف كشیده بودند و پر در میان پر نهاده و برای تخت سلیمان سایهای تشكیل داده بودند تا تابش مستقیم خورشید، سلیمان را نیازارد.
در میان پرندگان، هُدهُد (شانه به سر) غایب بود، و همین امر باعث شده بود به اندازه جای خالی او نور خورشید به نزدیك تخت سلیمان بتابد.
سلیمان دید روزنهای از نور خورشید به كنار تخت تابیده، سرش را بلند كرد و به پرندگان نگریست دریافت هُدهُد غایب است. پرسید: «چرا هُدهُد را نمیبینم، او غایب است. به خاطر عدم حضورش او را تنبیهی شدید كرده یا ذبح میكنم مگر این كه دلیل روشنی برای عدم حضورش بیاورد.»
چندان طول نكشید كه هُدهُد به محضر سلیمان ـ علیه السلام ـ آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ چنین گزارش داد:
«من از سرزمین سبأ، (واقع در یمَن) یك خبر قطعی آوردهام. من زنی را دیدم كه بر مردم (یمن) حكومت میكند و همه چیز مخصوصاً تخت عظیمی را در اختیار دارد. من دیدم آن زن و ملتش خورشید را میپرستند و برای غیر خدا سجده مینمایند، و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داده و از راه راست باز داشته است و آنها هدایت نخواهند شد، چرا كه آنها خدا را پرستش نمیكنند...! آن خداوندی كه معبودی جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است.»[1]
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ عذر غیبت هُدهُد را پذیرفت، و بیدرنگ در مورد نجات ملكه سبأ و ملتش احساس مسؤولیت نمود و نامهای برای ملكه سبا (بُلْقَیس) فرستاد و او را دعوت به توحید كرد. نامه كوتاه اما بسیار پر معنا بود و در آن چنین آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان ـ توصیه من این است كه برتری جویی نسبت به من نكنید و به سوی من بیایید و تسلیم حق گردید.»[2]
سلیمان ـ علیه السلام ـ نامه را به هُدهُد داد و فرمود: «ما تحقیق میكنیم تا ببینیم تو راست میگویی یا دروغ؟ این نامه را ببر و بركنار تخت ملكه سبأ بیفكن، سپس برگرد تا ببینیم آنها در برابر دعوت ما چه میكنند؟!»
هُدهُد نامه را با خود برداشت و از شام به سوی یمن ره سپرد و از همان بالا نامه را كنار تخت بُلْقَیس انداخت.
ردّ هدیه بُلْقَیس از جانب سلیمان ـ علیه السلام ـ
بُلْقَیس در كنار تخت خود نامهای یافت كه پس از خواندن آن دریافت كه نامه از طرف شخص بزرگی برای او فرستاده شده است و مطالب پرارزشی دارد. بزرگان كشور خود را به گرد هم آورد و با آنها در این باره مشورت كرد. آنها گفتند: «ما نیروی كافی داریم و میتوانیم بجنگیم و هرگز تسلیم نمیشویم.»
ولی بُلْقَیس اتخاذ طریق مسالمت آمیز را بر جنگ ترجیح میداد و این را دریافته بود كه جنگ موجب ویرانی میشود، و تا راه حلّی وجود دارد نباید آتش جنگ را برافروخت. او پیشنهاد كرد كه: هدیهای گرانبها برای سلیمان میفرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر میآورند.[3]
بُلْقَیس در جلسه مشورت گفت: من با فرستادگان هدیه برای سلیمان، او را امتحان میكنم. اگر او پیامبر باشد میل به دنیا ندارد و هدیه ما را نمیپذیرد، و اگر شاه باشد، میپذیرد. در نتیجه اگر دریافتیم او پیامبر است، قدرت مقاومت در مقابل او را نخواهیم داشت و باید تسلیم حق گردیم.
بُلْقَیس گوهر بسیار گرانبهایی را در میان حُقّه (ظرف مخصوصی) نهاد و به فرستادگان گفت: «این گوهر را به سلیمان میرسانید و اهداء میكنید.»[4]
فرستادگان ملكه سبأ به بیت المقدس و به محضر حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ آمدند و هدایای ملكه سبأ را به حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ تقدیم نمودند، به گمان این كه سلیمان از مشاهده آن هدایا، خشنود میشود و به آنها شادباش میگوید.
امّا همین كه با سلیمان روبرو شدند، صحنه عجیبی در برابر آنان نمایان شد. سلیمان ـ علیه السلام ـ نه تنها از آنها استقبال نكرد، بلكه به آنها گفت: «آیا شما میخواهید مرا با مال خود كمك كنید درحالی كه این اموال در نظر من بیارزش است، بلكه آن چه خداوند به من داده از آن چه به شما داده برتر است. مال چه ارزشی در برابر مقام نبوّت و علم و هدایت دارد، این شما هستید كه به هدایای خود شادمان میباشید. «فَما آتانِی اللَّهُ خَیرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیتِكُمْ تَفْرَحُونْ»
آری این شما هستید كه مرعوب و شیفته هدایای پر زرق و برق میشوید، ولی اینها در نظر من كم ارزشند.
سپس سلیمان ـ علیه السلام ـ با قاطعیت به فرستاده مخصوص ملكه سبأ فرمود: «به سوی ملكه سبأ و سران كشورت باز گرد و این هدایا را نیز با خود ببر، اما بدان ما به زودی با لشكرهایی به سراغ آنها خواهیم آمد كه توانایی مقابله با آن را نداشته باشند، و ما آنها را از آن سرزمین آباد (یمن) خارج میكنیم در حالی كه كوچك و حقیر خواهند بود.»[5]
پیوستن بُلقیس به سلیمان ـ علیه السلام ـ و ازدواج با او
فرستاده مخصوص سلیمان با همراهان به یمن بازگشتند و عظمت مقام و توان و قدرت سپاه سلیمان و نپذیرفتن هدیه را به ملكه سبأ گزارش دادند.
بُلْقَیس دریافت كه ناگزیر باید تسلیم فرمان سلیمان (كه فرمان حق و توحید است) گردد و برای حفظ و سلامت خود و جامعه هیچ راهی جز پیوستن به امّت سلیمان ندارد. به دنبال این تصمیم با جمعی از اشراف قوم خود حركت كردند و یمن را به قصد شام ترك گفتند، تا از نزدیك به تحقیق بیشتر بپردازند.
هنگامی كه سلیمان از آمدن بُلْقَیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «كدام یك از شما توانایی دارید، پیش از آن كه آنها به این جا آیند، تخت ملكه سبأ را برای من بیاورید.»
عفریتی از جنّ (یعنی یكی از گردنكشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو میآورم، پیش از آن كه از مجلست برخیزی. اما «آصف بن برخیا» كه از علم كتاب آسمانی بهرهمند بود گفت: من آن تخت را قبل از آن كه چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.»
لحظهای نگذشت كه سلیمان، تخت بُلْقَیس را در كنار خود دید و بیدرنگ به ستایش و شكر خدا پرداخت و گفت:
«هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ؛ این موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش كند كه آیا شكر او را به جا میآورم، یا كفران میكنم.»[6]
سپس سلیمان ـ علیه السلام ـ دستور داد تا تخت را اندكی جابجا كرده و تغییر دهند تا وقتی كه بُلْقَیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش كه آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب میدهد.طولی نكشید كه بُلْقَیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند. شخصی به تخت او اشاره كرد و به بُلْقَیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است؟!».
بُلْقَیس دریافت كه تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است. او با مشاهده این معجزه، تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت. او قبلاً نیز نشانههایی از حقّانیت نبوّت سلیمان را دریافته بود، به هر حال به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج كرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یكتا پرستی كوشیدند.[7]
چگونگی ملاقات بُلْقَیس با سلیمان، و ایمان آوردن او
قبل از ورود بُلْقَیس به قصر سلیمان، سلیمان ـ علیه السلام ـ دستور داده بود صحن یكی از قصرها را از بلور بسازند، و از زیر بلورها آب جاری عبور دهند. (و این دستور به خاطر جذب دل بُلْقَیس، و یك نوع اعجاز بود)
هنگامی كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یكی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو!»
ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را نهر آب فراگرفته است، از این رو تا ساق، پاهایش را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالی كه حیران و شگفت زده شده بود كه آب در این جا چه میكند؟ اما به زودی سلیمان ـ علیه السلام ـ او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: «این حیاط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست كه موجب برهنگی پای تو شود.»[8]
پس از آن كه ملكه سبأ نشانههای متعدّدی از حقّانیت دعوت سلیمان ـ علیه السلام ـ را مشاهده كرد و از طرفی دید كه با آن همه قدرت، او دارای اخلاق نیك مخصوصی است كه هیچ شباهتی به اخلاق شاهان ندارد، از این رو با صدق دل به نبوت سلیمان ـ علیه السلام ـ ایمان آورد و به خیل صالحان پیوست.[1]. نمل، 20 تا 26؛ تفسیر القُمّی. این مطلب حاكی است كه پرندگان دارای هوش و دریافت هستند.
-------------------------------------------
پی نوشت ها
[2]. نمل، 30 تا 31.
[3]. نمل، 29 تا 35.
[4]. بحار، ج 14، ص 111.
[5]. نمل، 36 و 37.
[6]. نمل، 40.
[7]. بحار، ج 14، ص 112.
[8]. نمل، 41.
پردهي اول؛ علي: دل من
تصميم به ازدواج گرفته بودم ولي جرأت نميکردم اين مطلب را به سرورم بگويم، اما شب و روز در فکر آيندهي خود بودم، تا اينکه يك روز كه پيش حبيبم بودم به من گفت: علي جان! با ازدواج چطوري؟ من كه سرم پايين بود، زير چشمي ميديدم كه پيامبر چه لذت پدرانهاي ميبرند از اينكه به دامادي من فكر مي كند. با خجالت، آهسته گفتم: رسول خدا خود داناتر است. اما دلم عين سير و سركه ميجوشيد، نگران بودم. آخر من دلم را به ناز دلبري باخته بود و ميترسيدم كه حضرت كسي ديگري را به من پيشنهاد دهد. در قبيله ما، قريش، دختر كم نبود، اما آنكه دل مرا برده بود از آنان نبود. نگران بودم.
پردهي دوم؛ باز هم علي: خبر آمد خبري در راه است
نفهميدم چه شده بود که گفتند حبيبت با تو كار دارد. او جان من بود كه تا ندايش به گوش ميرسيد لبيك من به سوي او پرّان ميشد. اما اينبار دلم كمي ميلرزيد انگار چيزي فهميده بود. خودم را به خانه امّسلمه رساندم ، تا چشم پيامبر به من افتاد از جا كنده شده و دستهايش را گشود به سوي من آمد. من كه بهتم برده بود. چقدر پيامبر خوشحال بود! چشمانش برق مي زد و چنان ميخنديد كه دندانهاي نازش پيدا بود، و من همچنان بهت زده بودم كه گفت: علي جانم! مژده بده! مژده! . گفتم سرورم خير است انشاالله، اول بگوييد چه شده! همچنانكه مرا به سينهي خود فشار ميداد و ميخنديد گفت: خدا ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود خود به عهده گرفت.
مرا ميگويي! پاهايم سست شد! پر از شور و تشويش. ديگر صبر نداشتم. ماجرا چيست؟ من بي دلم.
پردهي سوم؛ حبيب خدا: در آسمان
نشسته بودم كه دوست آسماني من، جبرئيل، با شاخههاي سنبل و ميخك (قَرَنفُل) نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوييدم و گفتم: دسته گل به چه مناسبتي است؟ دوستم گفت: مگر خبر نداري ؟ خداوند حوران بهشت را امر فرموده که تمام فردوس را تزيين كنند، به بادهاي بهشتي هم دستور داده تا با بوي انواع عطر بوزند، و حورالعين را به خواندن سورههاي «طه» ، «ياسين» ، «شوري» و... امر فرمود، و به يک ... .
جبرئيل هم ذوق زده و يك نفس، با آب و تاب مشغول تعريف بود اما من هنوز جوابم را نگرفته بودم . اين همه بريز و بپاش براي چه؟ مگر عروسيه؟! در اين فكرها بودم كه دوستم گفت: خدا به جارچي بهشت گفته كه جار بزند: اي پريان من! اي بهشتيان جمع شويد كه اينجا جشن عروسي است! فاطمه را عروس علي كردم. علي به دلبرش رسيد، آخر آنها دل دادهي هم بودند... . جبرئيل همچنان داشت تعريف ميكرد. اما من وقتي اين را شنيدم ناگاه به شوق از جا پريدم و خدا را شكر گفتم. بنازم به تو اي خداي خوب من كه چه خوب در و تخته را به هم جور ميكني. خودم را جمع كردم كه ببينم ديگر چه خبر بوده. دوست آسمانيم گفت: خداوند تبارک و تعالي به راحيل، آ ن پري خوش كلام و خوش صدا، امر فرموده که خطبه بخواند.
پردهي چهارم؛ راحيل: قرار عاشقي
من هم مثل همه پر از شور بودم و تصميم داشتم كه خطبهي اين دو عاشق را به زيباترين شكل بخوانم، خطبهاي ماندگار. من چقدر خوشبخت بودم خطبهي زهرا و علي را ميخواندم. همه ساكت بودند و من گلواژههاي ادبستان عاشقي را بر هم ميتنيدم. همه ساكت بودند و به من گوش ميدادند. تا آنكه من با صلواتي به حبيب خدا كلامم را تمام كردم كه خِتامش به مِسك باشد. به شور اين پيوند و اتمام خطبه همهمهاي به پا شد كه ناگاه آن خدا به ندايي گفت: «اي حوريان بهشت من! به علي بن ابي طالب حبيب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبريک بگوييد. من براي آنان خير و برکت قرار دادم». خاضعانه به درگاه خداوند عرض كردم: پروردگار من، برکت تو بر آن دو بيشتر از آنچه ما در بهشت ديديم نيست؟ خداوند، بنده نوازانه فرمود: اي راحيل! از جمله برکت من بر آن دو اين است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه ميکنم و حجّت خود بر مردم قرارشان ميدهم، و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، فرزنداني بوجود خواهم آورد که در زمين گنجينهداران معادن حکمت من باشند.
پردهي پنجم؛ علي: شكرانه
من به عشقم رسيده بودم و بسان موج به ساحل رسيده آرام بودم. و تنها آنچه بايد ميكردم افتادن به پاي كسي بود كه پيوند دهندهي دلهاست. اين بود كه بيدرنگ و متواضعانه، از صميم دل زبان گشودم كه: «رَبِّ اَوزِعني اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التي اَنعمتَ عَلَيَّ» پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتي که به من دادي، به جاي آرم (نمل: 19)
حبيبم نيز دعاي مرا آمين گفت .
پردهي ششم؛ پيامبر: راز ناز
رازي در دلم بود كه بايد به علي ميگفتم. او بايد ميدانست كه چقدر براي من و دخترم عزيز است. صدايش كردم و به او گفتم: علي جانم! بزرگاني از قريش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش کردند و گفتند: ما او را از تو خواستگاري کرديم ولي او را به ما ندادي، بلکه به عقد علي در آوردي، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا، من اين کار را نکردهام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علي در آورد، جبرئيل بر من نازل گشت و گفت: اي محمّد! خداوند- جل جلاله- ميفرمايد: اگر علي را خلق نکرده بودم، براي دخترت فاطمه، در روي زمين، از آدم تا خاتم، کفو وهمتايي نبود. آري تو همسر زهرايي. جز تو كسي در قد زهرا نبود. جز تو كه ميتواند نيمهي زيبندهي زهرا باشد؟ كه ميتواند پدر حسنين باشد؟ دوستت دارم علي جان!
پردهي هفتم؛ من: خوشههاي پند
من وارد صحنه ميشوم. چراغها روشن ميشود. هنوز گونه تماشاچيان به تب اين نمايش گرم است و چشمها خيره. وسط صحنه ميايستم و شروع ميكنم:
به شما شاهدان اين پيوند آسماني، تبريك ميگويم.
سوالي از شما ميپرسم: كجاي اين داستان زندگي و دنياي رنگ باختهي من و تو را نقش ميزند؟
چند دقيقهاي بر جاي خود بنشينيد. و همچنان كه به اين آيات گوش مي كني، ببين علي و زهرا كه حجت براي تو هستند ماجراي ازدواجشان چه درسي براي تو دارد؟
من از خودم شروع ميكنم. درسي كه من گرفتم اينها بود:
2- نتيجهي ازدواج فرزند است. خدا علي و زهرا به هم رساند تا حسن و حسين از دامن آنان برآيند. چقدر اين نكته مهم است و چقدر ما به آن بي توجه. در انتخاب همسر دقت كنيم و ببينيم فرزندمان از ريشهي كه شيره مي خورد و در دامان كه پرورده ميشود. خلاصه آنكه ما نيم سيبي هستيم كه سراغ نيمهي گم شدهايم. بايد حواسمان باشد كه به كه ميچسبيم!
شما چه درسهايي گرفتيد؟
آستانه اين مطلب پذيراي تبريكات شما به مميمنت اين خجسته پيوند است!
توجه:
1- بجز پردهي هفتم باقي ماجرا بر اساس روايتي از امام رضا عليه السلام در كتاب عيون اخبار الرضا پرداخته شده است.
2- اين نمايش به ياد آفتاب هشتم، حضرت رضا عليه السلام، در هشت پرده رقم خوده است.
خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)
خاندان حضرت عباس (ع):
در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).
دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):
در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثير مى نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى برد. حضرت درباره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى گيرد، از من معارف فرا گرفت.
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى كنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت آميز خود آينده عباس را نظاره مى كرد، با لبختدى رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مى كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مىپرسيد، مى فرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابىطالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى داشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه اى عباس را از خود دور نمى ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه اى جاويد آفريد.
زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع),شهادت حضرت ابوالفضل(ع)
مقام علمي حضرت عباس (ع):
حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.
لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.
مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):
اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنيم.
در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود: برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.
در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذ بالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.
روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از اسب بر روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:(الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.
امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود:هيچ روزي بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفر بن ابي طالب كشته شد سپس امام زين العابدين (ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين (ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين (ع) ايستادند و مي پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر يك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين (ع) به نزد پروردگار مي انداخت و ايشان را موعظه مي فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم وجور و دشمني به شهادت رساندند.
آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود: خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض، دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.
ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع):
با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمود:(ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.
زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع),شهادت حضرت ابوالفضل(ع)
در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.
القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1. قمر بنى هاشم
بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مى سازد.
3. طيار
بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است.
5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپه سالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.
عباس بن على«ع»
فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز عاشورا بود .(عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.) (1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.حضرت ابوالفضل در کربلا 34 سال داشت.
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده اند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهره اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمه هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمه ها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(2).
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمه هاى بى آب،آب تهيه كند. حضرت ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمه ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد.البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:
«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(3) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
آيا طوفان نوح همه عالم را فراگرفته يا تنها ديار حضرت نوح را؟
پاسخ :
پيش از ورود به جواب سؤال لازم به ذكر است همچنان كه از آيات قرآن فهميده ميشود و نيز از كلمه قوم نوح مردمي كه حضرت نوح به سوي آنها مبعوث شد مردمي محدود بودند و در منطقه محدودي كه به احتمال قوي در محدوده عراق فعلي بوده، زندگي ميكردند و با توجه به ظاهر آيات قرآن و روايات اين مردم تنها مردم روي زمين در آن روز بودند، يعني مردم روي زمين فقط در اين نقطه سكونت داشتند.
چنان كه در رواياتي آمده كه بعد از فروكش كردن طوفان، فرزندان حضرت نوح به سرزمينهاي مختلف پراكنده شدند و اقوام روي زمين از آنها پديد آمدند.[1]
از اين رو در تاريخ از اقوام سامي و حامي سخن به ميان آمده كه حام و سام از فرزندان حضرت نوح بودند، با توجه به آيات قرآن كريم كه در آنها هيچ تصريحي به فراگير بودن طوفان نوح بر تمام نقاط زمين وجود ندارد، بلكه در آنها كلمه مطلق ارض آمده كه به طور عادي بر سرزمين زندگي قوم نوح حمل ميشود و قرينه نيز بر اين معنا وجود ندارد؛ چنان كه خداي تعالي از قول نوح ميفرمايد:
«رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديّاراً»؛ كه بار خدايا در روي زمين از كافران كسي را باقي نگذار. با توجه به زندگي نوح در آن سرزمين و زندگي كافران در آنجا به معناي آن سرزمين خاص گرفته ميشود.
اگر چه در روايتي آمده است كه طوفان نوح تمام زمين را گرفته مگر خانه كعبه.[2]
اين را نيز ميتوان بر همان سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمينهاي مجاور معنا كرد. زيرا بر اساس آيه قرآن كه ميفرمايد نوح از هر كدام از حيوانات يك جفت را در كشتي جاي داد،[3] نميتواند شامل همه حيوانات روي زمين باشد؛ زيرا در روي زمين هزاران نوع از حيوانات زندگي ميكنند.
و جاي دادن آنها در يك كشتي امكان پذير نميباشد. و نيز در داستان حضرت نوح چه در قرآن و روايات تصريحي به اينكه ايشان از هر نوع حيوان در كشتي آورده باشد به چشم نميخورد بلكه بيشتر سخن از حيواناتي به ميان آمده كه در سرزمينهاي خاور ميانه زندگي ميكردند و مردم آنها را ميشناختند.[4] بدين ترتيب ميتوان گفت كه به احتمال زياد طوفان نوح مربوط به سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمينهاي مجاور آن ميشده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن واضح، تاريخ يعقوبي، موسسه الاعلمي للمطبوعات بيروت، ج 1، ص 40، 1413.
[2] . علامه مجلسي، حيات القلوب، ج 1، نشر سرور، چ دوم، 76، تهران، ص 271.
[3] . سوره نوح، 26 و 27؛ هود، 40؛ قمر، 11 و 13؛ هود، 44.
[4] . علامه مجلسي، پيشين، ص 258؛ و علامه طباطبايي، الميزان، ج 10 انتشارات اسلامي، ص 394؛ مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 9، نشر دار الكتب الاسلاميه، 74، ج 14، تهران، ص 102؛ محمد لاريجاني،داستان پيامبران، نشر اطلاعات، ج اول، 80، تهران، ص 150؛ قصص الانبياء از آدم تا خاتم، آيت الله سيدنعمت الله جزايري، ص 148.
كیفیت مرگ حضرت سلیمان (ع)
گیاه هشدار دهنده مرگ
روایت شده: حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسجد بیت المقدس گاه به مدت یك سال و گاه دو سال و گاه یك ماه و دو ماه، اعتكاف مینمود، روزه میگرفت و به عبادت و شب زندهداری میپرداخت. در سال آخر عمر، هر روز صبح كنار گیاه تازهای كه در صحن مسجد روییده میشد میآمد و نام آن را از همان گیاه میپرسید، و نفع و زیانش را از آن سؤال میكرد، تا این كه در یكی از صبحها گیاه تازهای را دید، كنارش رفت و پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد «خُرنُوب»
سلیمان ـ علیه السلام ـ پرسید: «برای چه آفریده شدهای؟» خرنوب گفت: «برای ویران كردن.» (با ریشههایم زیر ساختمانها میروم و آن را خراب میكنم.)
سلیمان ـ علیه السلام ـ دریافت كه مرگش نزدیك شده است، به خدا عرض كرد: «خدایا! مرگ مرا از جنّیان بپوشان، تا هم بنای ساختمان مسجد را به پایان برسانند، و هم انسانها بدانند كه جنّها علم غیب نمیدانند.»
سلیمان ـ علیه السلام ـ به محراب و محل عبادت خود بازگشت و در حالی كه ایستاده و بر عصایش تكیه داده بود، از دنیا رفت. مدّتی به همان وضع ایستاده بود و جنّها به تصوّر این كه او زنده است و نگاه میكند، كار میكردند. سرانجام موریانهای وارد عصای او شد و درون آن را خورد. عصا شكست و سلیمان ـ علیه السلام ـ به زمین افتاد. آن گاه همه فهمیدند كه او از دنیا رفته است.[1]
مولانا در كتاب مثنوی، این داستان را نقل كرده، و در پایان داستان چنین ذكر نموده كه سلیمان ـ علیه السلام ـ پس از آن كه فهمید اجلش نزدیك شده گفت: «تا من زندهام به مسجد اقصی آسیب نمیرسد».
آن گاه چنین نتیجه گیری میكند:
«مسجد اقصای دل ما تا آخر عمر با ما است، ولی عوامل هوی و هوس و همنشینان نااهل،مانند گیاه خُرْنُوب در آن ریشه دوانیده و سرانجام كاشانه دل را ویران میسازد. بنابراین همان هنگام كه احساس كردی چنین گیاهی قصد راهیابی به دلت را نموده، با شتاب از آن بگریز و علاقه خود را از آن قطع كن. خودت را هم چون سلیمان زمان قرار بده تا دلت استوار بماند، چرا كه تا سلیمان است، مسجد آسیب نمیبیند، زیرا سلیمان مراقب عوامل ویرانگر است و از نفوذ آن عوامل جلوگیری خواهد كرد.
و استان از دست بیگانه سلاح تا ز تو راضی شود علم و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نی، ببند دست او را ورنه آرد صد گزند
تیغ دادن در كف زنگی مست به كه آید علم، ناكس را به دست[2]
چگونگی مرگ سلیمان ـ علیه السلام ـ و بیوفایی دنیا
خداوند تمام امكانات دنیوی را در اختیار حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ گذاشت تا جایی كه او بر جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد و رعد و برق و... مسلّط بود. او روزی گفت: با آن همه اختیارات و مقامات، هنوز به یاد ندارم كه روزی را با شادی و استراحت به شب رسانده باشم، فردا دوست دارم تنها وارد قصر خود شوم، و با خیال راحت، استراحت كنم و شاد باشم.
فردای آن روز فرا رسید. سلیمان وارد قصر خود شد و در قصر را از پشت قفل كرد تا هیچ كس وارد قصر نشود، و خود به نقطه اعلای قصر رفت و با نشاط به مُلك خود نگریست. نگهبانان قصر در همه جا ناظر بودند كه كسی وارد قصر نشود.ناگهان سلیمان دید جوانی زیبا چهره و خوش قامت وارد قصر شد. سلیمان به او گفت: «چه كسی به تو اجازه داد كه وارد قصر گردی، با این كه من امروز تصمیم داشتم در خلوت باشم و آن را با آسایش بگذرانم؟!»
جوان گفت: «با اجازه خدای این قصر وارد شدم.»
سلیمان گفت: «پروردگار قصر، از من سزاوارتر بر قصر است، اكنون بگو بدانم تو كیستی؟»
جوان گفت: «اَنَا مُلَكُ المَوتِ؛ من عزرائیل هستم.»
سلیمان گفت: «برای چه به این جا آمدهای؟»
عزرائیل گفت: «لِاَقْبِضَ رُوحَكَ؛ آمدهام تا روح تو را قبض كنم.»
سلیمان گفت: «هرگونه مأموری هستی، آن را انجام بده. امروز روز سرور و شادمانی و استراحت من بود، خداوند نخواست كه سرور و شادی من در غیر دیدار و لقایش مصرف گردد.»
همان دم عزرائیل جان او را قبض كرد، در حالی كه به عصایش تكیه داده بود. مردم و جنّیان و سایر موجودات خیال میكردند كه او زنده است و به آنها نگاه میكند. بعد از مدتی بین مردم اختلاف نظر شد و گفتند: چند روز است كه سلیمان ـ علیه السلام ـ نه غذا میخورد، نه آب میآشامد و نه میخوابد و هم چنان نگاه میكند. بعضی گفتند: او خدای ما است، واجب است كه او را بپرستیم.
بعضی گفتند: او ساحر است، و خودش را این گونه به ما نشان میدهد، و بر چشم ما چیره شده است، ولی در حقیقت چنان كه مینگریم نیست.
مؤمنین گفتند: او بنده و پیامبر خدا است. خداوند امر او را هرگونه بخواهد تدبیر میكند. بعد از این اختلاف، خداوند موریانهای به درون عصای او فرستاد. درون عصای او خالی شد، عصا شكست و جنّازه سلیمان از ناحیه صورت به زمین افتاد. از آن پس جنّها از موریانهها تشكّر و قدردانی میكنند، چرا كه پس از اطلاع از مرگ سلیمان ـ علیه السلام ـ دست از كارهای سخت كشیدند.[3]
آری خداوند این گونه سلیمان ـ علیه السلام ـ را از دنیا برد تا روشن سازد كه:
چگونه انسان در برابر مرگ، ضعیف و ناتوان است، به طوری كه اجل حتّی مهلت نشستن یا خوابیدن در بستر را به سلیمان ـ علیه السلام ـ نداد.و چگونه یك عصای ناچیز او را مدتی سرپا نگهداشت؟! و چگونه موریانهای ضعیف او را بر زمین افكند، و تمام رشتههای كشور او را در هم ریخت؟!
تا گردنكشان مغرور عالم بدانند كه هر قدر قدرتمند باشند، به سلیمان ـ علیه السلام ـ نمیرسند، او چگونه از این دنیای فانی رخت بر بست، به خود آیند و مغرور نشوند. بدانند كه در برابر عظمت خدا هم چون پر كاهی در مسیر طوفان، هیچ گونه ارادهای ندارند.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در ضمن خطبهای میفرماید:
«فَلَوْ اَنّ اَحَداً یجِدُ اِلَی الْبَقاءِ سُلَّماً، اَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً، لَكانَ ذلِكَ سُلَیمانَ بنِ داوُدَ ـ علیه السلام ـ اَلَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ مَعَ النُّبُوَّهِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَهِ فَلَمّا اسْتَوْفی طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِی الْفَناءِ بِنِبالِ الْمَوْتِ؛ اگر كسی در این جهان نردبانی به عالم بقا مییافت، و یا میتوانست مرگ را از خود دور كند سلیمان بود كه حكومت بر جنّ و انس توأم با نبوّت و مقام والا برای او فراهم شده بود، ولی وقتی كه پیمانه عمرش پر شد، تیرهای مرگ از مكان فنا به سوی او پرتاب گردید...»[4]
-------------------------------------
پی نوشت ها
[1]. بحار، ج 14، ص 141 و 142.
[2]. اقتباس از دیوان مثنوی، به خط میرخانی، ص 334.
[3]. عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 265؛ در قرآن، سوره سبأ، آیه 14، به مرگ سلیمان اشاره شده است.
[4]. نهج البلاغه، خطبه 182.
در طول تاریخ انسانهایى بوده و هستند كه پس از مرگشان، زندگى و حیاتشان ادامه پیدا كرده و با مرگ بدنشان، وجودشان و شخصیت و اندیشه شان ادامه یافته است. مردان خدا و شخصیتهاى الهى، همانگونه كه در زمان حیات خویش استوانه دین و محور انسانیت و پشتوانه حق و عدالت هستند، در زمان پس از مرگ نیز آرامگاه و زیارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضیلت است. و در این میان، زیارت مشهد حسینى از ویژگیهاى برجسته اى برخوردار است.
آنانكه توفیق پیدا مى كنند و به زیارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند، روى به آستان امام حسین علیه السلام آورده و به جانب این مدرسه عشق و فضیلت و دانشگاه كمال و تربیت مىگرایند، مدرسه ای که براى هیچ ملتى از ملل گیتى میسر و مقدور نیست .
مطمئنترین راه
ملحدین و معاندین و مخالفین مكتب تشیع به خیال خود شبهات و اشكالهاى مى كنند و مى گویند: «زیارت قبور، بت پرستى است؟!» در حالى كه هر كس كه به زیارت قبور ائمه علیهم السلام مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زیارت نمىكند. چه كسى است كه حسین بن على علیهماالسلام را خدا بداند؟!! شیعه، امام را مقرب درگاه خدا مى داند و با توسل به او قربى به خداوند پیدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجید فرمود: «به سوى او وسیله بگیرید» (مائده/39) امام را وسیله الهى مى داند. زیرا توسل و شفاعت، بُعدى از ابعاد زیارت است كه زائر از این طریق خود را به درگاه الهى نزدیك مى كند، و پیشوایان ما وعده فرموده اند كه از زائران خود دستگیرى كنند.
امام رضا علیه السلام مى فرماید: هر امامى بر گردن دوستان و پیروانش عهد و پیمانى دارد و وفاى به این عهد، با زیارت قبر آنان ممكن مىباشد. و كسى كه به شوق زیارت آنها و با تصدیق به فضیلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه علیهم السلام در قیامت قرار مى گیرد.
شفاخانه یار
پس هر زائرى باید بكوشد تا از این شفاخانه فیض، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكیزگى روح و قداست روان و سلامت تن، از سوی آفریدگار جهان به وى عطا گردد ، تا اینكه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگىها پاك و مصفا گردد.
هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب این مرقد و اهداف او به زیارت برود، از صاحب قبر الهام مى گیرد و اصول و تعالیم مكتب را به یاد مى آورد، و هر زیارت و سلام او سرشار از این آموزشها و الهام ها است.
درسنامه زندگی
از طرفى زیارتنامه هاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته ، متذكر تاریخ و احوال انبیاء و اولیاى معصوم علیهم السلام مىگرداند. تأمل در زیارت عاشورا و دیگر زیارات، این مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان معصوم علیهم السلام به این وسیله در صدد ساختن انسانهاى مۆمن و متعهد بودهاند ، لذا به آنها تعلیم دادهاند كه در زیارت امام حسین علیه السلام از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسین گونه» قرار دهد، و آنها را در دنیا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد ، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان یجعلنى معكم فى الدنیا و الاخرة».
اقیانوس بی کرانه فیض
از آن جا كه آوردن تمامى روایات وارده در فضیلت زیارت سیدالشهداء علیه السلام در گنجایش این نوشتار نیست، و از طرفى تا انسان، انبوه صدها روایت را در این مورد نبیند، به اهمیت قیام عاشوراء در حفظ دین و عظمت اباعبدالله الحسین علیه السلام و عنایت ائمه اطهار علیهم السلام در محور قرار دادن امام حسین علیه السلام نسبت به دین را در نمى یابد، به ناچار تنها به فهرستى از آنچه در فضیلت مادى و معنوى زیارت امام حسین علیه السلام ذكر شده است ، بسنده مى شود:
1) روزى را زیاد مى كند.
2) عمر را طولانى مى كند.
3) خطرات را دفع مى كند.
4) گناهان گذشته و آینده را مى آمرزد.
5) مى تواند پنجاه نفر را شفاعت كند.
6) حاجت او كنار قبر مستجاب است .
7) ملائكه براى زوار دعا مى كنند.
8) نام او را در اعلى علیین مى نویسند.
کربلا
9) هنگام خروج از خانه از گناه خارج مى شود.
10) ثواب هزار حج مقبول دارد.
11) ملائكه مأمور حفظ او و مالش هستند تا برگردد.
12) روز قیامت خداوند بهترین حافظ اوست .
13) در قدم اول آمرزیده و در قدمهاى بعدى تقدیس مى شود.
14) به هر درهمى ده هزار درهم در دنیا و آخرت به او عوض مى دهند.
15) در قیامت همه آرزو مى كنند از زوار آن امام حسین علیه السلام باشند.
16) زوار امام حسین علیه السلام بر سفره هاى نور هستند در قیامت .
17) زوار امام حسین علیه السلام در جوار پیامبر خدا و امام على و حضرت فاطمه علیهم السلام هستند.
18) زوار امام حسین علیه السلام چهل سال قبل از دیگران به بهشت داخل مى شوند.
19) خداوند مهمات دنیوى زائر را بر آورده مى كند.
20) زائر امام حسین علیه السلام شهید مى میرد.
21) ثواب دو ماه اعتكاف و روزه در مسجدالحرام را دارد.
22) زیارت هر ماه امام حسین علیه السلام ثواب هزار شهید دارد.
23) هر یك قدم كه با پاى پیاده بردارد موجب هزار حسنه و آمرزش هزار گناه و بالا رفتن هزار درجه ، براى زائر مىشود.
24) هر قدم كه پیاده بردارد ثواب آزاد كردن یك بنده از فرزندان اسماعیل دارد.
25) هر یك روز اقامت نزد حضرت معادل هزار ماه است .
26) هر قدم كه مى گذارد ثواب یك حج و هر قدم كه بر مى دارد ثواب یك عمره دارد، به شرط آنكه بخاطر ریا و شنیدن مردم و بیهوده نباشد.
27) زیارت سیدالشهداء علیه السلام ثواب هزار شهید از شهداى بدر دارد.
28) زیارت سیدالشهداء علیه السلام ثواب هزار صدقه مقبوله دارد.
29) و ثواب هزار روزه دار به زائر مى دهند.
30) و ثواب هزار بنده آزاد كردن دارد.
31) زائر امام حسین علیه السلام اگر از اشقیاء باشد، جزء سعادتمندان نوشته مى شود.
32) ثواب آماده كردن هزار اسب با زین و لجام در راه خدا دارد.
33) زیارت امام حسین علیه السلام، زیارت خداست .
34) ثواب هزار جنگ همراه با پیامبر مرسل یا امام عادل دارد.
35) ثواب زیارت امام حسین علیه السلام قابل شمارش نیست .
36) زیارت حضرت در عرفه ثواب یك میلیون حج و یك میلیون عمره دارد.
37) زیارت امام حسین علیه السلام بهترین عمل است .
38) خداوند به زائر امام حسین علیه السلام مباهات مى كند.
39) پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام براى او دعا مى كنند.
40) پیامبر صلی الله علیه و آله و ملائكه در قیامت با زائر مصافحه مى كنند و با امام حسین علیه السلام محشور مىشود.
آرى اگر در این روایات که از جلد دهم كتاب شریف وسائل الشیعة نقل شده است، دقت كنید، در مى یابید كه خداوند متعال چگونه از امام حسین علیه السلام، حمایت همه جانبه نموده است و هر چه داشته ، براى حضرت قرار داده است . رحمت و مغفرت را، بهشت را، شهادت را، نماز را، روزه را، حج را، جهاد را، روزى را، عمر را، اجابت را، شفا را، ملائكه را و دعاى انبیاء و ائمه علیهم السلام و مهمتر از همه اینكه حسین علیه السلام خون خداست و زیارت او زیارت خداوند جل جلاله.
به امید اینكه خداوند متعال توفیق زیارت حضرتش را در دنیا و شفاعتش را در روز قیامت نصیب ما گرداند.
هر تلاوتی، قرائت هست ولی هر قرائتی، تلاوت نیست؛ با این توضیح که: قرائت قرآن، تنها؛ خواندن قرآن است اما تلاوت قرآن، شمرده خواندن قرآن است به همراه تدبّر و اندیشه در معنای آن و عمل به احکام آن و امید به وعدهها و هراس از تهدیدها و عبرت از داستانهای قرآن.
قرآن کریم کتابی است که میتواند ظلمتهای جهل و مشکلات انسانها را برطرف کند و بهترین راه استفاده از این کتاب هدایت، خواندن و تدبّر و تفکّر در آیات آن است، به همین خاطر، خداوند متعال فرمود: «فَاقْرَۆُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن [مزّمل/20] هر مقدار كه مىتوانید از قرآن بخوانید» و همچنین فرمود: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن [محمد/24] آیا در قرآن نمىاندیشند؟»
خواندن قرآن؛ عبادت است و سبب جلای دلها و رفع فراموشی و بلغم:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أَفْضَلُ عِبادَةِ اُمََّتی قِرَاءَةُ القُرآنِ [1] برترین عبادت امت من خواندن قرآن است».
و فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ لَتَصْدَأُ كَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ وَ إِنَّ جَلَاءَهَا قِرَاءَةُ الْقُرْآن [2] همانا این دلها زنگار میگیرد؛ همانطورى كه آهن زنگار میگیرد و همانا جلاى دلها (از این زنگار)؛ خواندن قرآن است».
و امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «السِّوَاكُ وَ قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ مَقْطَعَةٌ لِلْبَلْغَمِ [3] مسواك زدن و خواندن قرآن بلغم را میبرند».
و در روایتی دیگر میفرماید: «ثَلَاثَةٌ یُذْهِبْنَ النِّسْیَانَ وَ یُحْدِثْنَ الذُّكْرَ قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ وَ السِّوَاكُ وَ الصِّیَام[4] سه چیز فراموشى را میبرند و یاد میآورند، خواندن قرآن، مسواك زدن و روزه».
فرق قرائت قرآن با تلاوت قرآن
هر تلاوتی، قرائت هست ولی هر قرائتی، تلاوت نیست؛ با این توضیح که: قرائت قرآن، تنها؛ خواندن قرآن است اما تلاوت قرآن، شمرده خواندن قرآن است به همراه تدبّر و اندیشه در معنای آن و عمل به احکام آن و امید به وعدهها و هراس از تهدیدها و عبرت از داستانهای قرآن. [5]
تأثیری که تلاوت قرآن دارد این است که سبب نورانیت معنوی و خیر و برکت خانه و میشود، چنانکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خانههاى خود را با تلاوت قرآن، نورانی كنید... زیرا كه هرگاه در خانه، بسیار تلاوت قرآن شد، خیر و بركتش زیاد میشود، و اهل آن به وسعت میرسند، و آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد چنانکه ستارگان آسمان براى اهل زمین میدرخشند».[6]
سبب همراهی ملائکه و دوری شیاطین
روایات ذكر شده، به صورت عمومی فضیلت خواندن قرآن را بیان میفرمایند، اما روایاتی هم داریم که به صورت خصوصی، فضیلت سورهها را بیان میفرمایند که دانستن آنها تشویق بیشتری برای خواندن این کتاب انسانساز و استفاده از آن است و به این مناسبت، بعضی از این سورهها، معرفی میشود:
- سورهی قدر:
امام صادق (علیهالسلام): «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً عِنْدَ مَنَامِهِ وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَلَكاً یَحْفَظُونَهُ مِنْ كُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ حَتَّى یُصْبِح [7] هر كه سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ را یازده بار در وقت خواب خود بخواند خدا به او یازده فرشته میگمارد كه او را تا صبح از شر هر شیطان رجیمى نگهدارند».
- سورهی انعام:
امام صادق (علیهالسلام): «تمام سوره انعام در یك مرتبه نازل شد و هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه كردند تا آنكه بر محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرود آمد، پس آن را بزرگ و گرامى بدارید، چرا كه اسم خداوند در هفتاد جاى این سوره آمده است و اگر مردم مىدانستند كه چهها در آن نهفته شده است، هرگز (تلاوت) آن را ترك نمیكردند».[8]
- سورهی لقمان:
امام محمد باقر (علیه السّلام): «كسى كه سورهی لقمان را در هر شب تلاوت كند، خداوند در آن شب، فرشتگانى بر او میگمارد كه او را تا به صبح از شرّ ابلیس و دستیارانش محافظت كنند و اگر این سوره را در روز بخواند، همان فرشتگان او را تا شب از شرّ شیطان و دستیارانش دور نگاه میدارند».[9]
- سورهی یس:
امام صادق (علیهالسلام): «هر چیزى قلبى دارد و قلب قرآن (یس) است و هر كه سوره (یس) را در روز بخواند در آن روز محفوظ میماند و از رزق خدا بهره میبرد و هر كه آن را در شب قبل از خواب بخواند خداوند هزار ملك بر او میگمارد تا او را از شرّ هر شیطان و هر آفتى نگهدارى كنند، و اگر آن روز بمیرد خداوند، او به بهشت در میآورد».[10]
سورهی ص:
امام محمد باقر (علیه السّلام): «هركس در شب جمعه سورهی ص را بخواند، به قدرى از خیر دنیا و آخرت به او كرامت میكنند كه جز به پیامبرى مرسل و یا فرشتهاى مقرّب به دیگرى داده نمیشود، و خداوند او را و هركس از افراد خاندانش را- كه دوست داشته باشد - وارد بهشت مىكند، حتّى خدمتكارى که به او خدمت کرده اگرچه از افراد خانوادهاش یا از كسانى كه حقّ شفاعت در مورد آنان داشته است نباشد».[11]
- سورهی صف:
امام محمد باقر (علیه السّلام): «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الصَّفِّ وَ أَدْوَمَ قِرَاءَتَهَا فِی فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ صَفَّهُ اللَّهُ مَعَ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ [12] هر كه سوره صفّ را بخواند و در نمازهاى واجب و مستحب خویش بر خواندنش مداومت ورزد خداوند او را همراه فرشتگان و پیامبران فرستاده شده خود در یك صف قرار میدهد؛ اگر خدا خواهد».
امام محمد باقر (علیه السّلام): «كسى كه سورهی لقمان را در هر شب تلاوت كند، خداوند در آن شب، فرشتگانى بر او میگمارد كه او را تا به صبح از شرّ ابلیس و دستیارانش محافظت كنند و اگر این سوره را در روز بخواند، همان فرشتگان او را تا شب از شرّ شیطان و دستیارانش دور نگاه میدارند».
- سورهی صافات:
امام صادق (علیهالسلام): «كسى كه سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند همیشه از هر آفت و آسیبى محفوظ است و در زندگانى دنیا هر گرفتارى از او دور مىشود و به وسیعترین روزى در دنیا روزى داده میشود و خداوند در مال و فرزند و بدنش امر ناگوار و بدى كه از شیطان رجیم و از ستمگر خودپسند باشد به او نمیرساند (آن را از وى دور و برطرف میسازد).»[13]
- سورهی نحل:
امام محمد باقر (علیه السّلام): «هر كه سوره نحل را در هر ماه بخواند، از بدهكارى و خسارت در امان میشود و 70 نوع بلا از او برطرف میگردد كه آسانترین آنها دیوانگى و جذام و برص است و در روایت دیگرى سورهی نحل براى محفوظ ماندن از شرّ ابلیس و سپاه و پیروان اوست».[14]
همراهی ملائکه و دوری شیاطین با خواندن همهی سورهها
البته خواندن همهی سورههای قرآن کریم موجب برکت در خانه و حضور ملائکه و دوری شیاطین میشوند چنانکه امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «خانهای که در آن قرآن خوانده شود و ذكر خدای عزوجلّ شود، بركتش زیاد میشود و فرشتهها در آن حاضر میشوند و شیاطین از آن دور میشوند و براى اهل آسمان میدرخشد مانند ستارههاى درخشان که براى اهل زمین مىدرخشند و خانهای كه در آن قرآن نخوانند و ذكر خدا نشود، بركتش كم میشود و فرشتهها از آن دورى میشوند و شیاطین در آن حاضر میشوند».[15]
پس؛ فَاقْرَۆُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن [مزّمل/20] هر مقدار كه مىتوانید از قرآن بخوانید.
وفات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
فاطمه معصومه (س) كيست ؟
نام شريف آن بزرگوار فاطمه و القاب ايشان " معصومه" ، " كريمه اهل بيت" ، " ستّي" ، و " فاطمه كبري" است.پدرش حضرت موسي بن جعفر (ع) و مادرش نجمه خاتون مادر حضرت رضا (ع) است.(1)
از ولادت تا هجرت حضرت معصومه :
آن حضرت اوّل ذي القعده سال 173هـ . ق در مدينه منوّره به دنيا آمد. و در سنّ28 سالگي در روز دهم(2)يا دوازدهم (3)ربيع الثاني سال 201هـ . ق در شهر قم از دنيا رفت.
سفر مقدّس به شهر مقدّس :
در سال 201 هـ . ق ، يك سال پس از سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به شهر " مرو" حضرت فاطمه معصومه (س) همراه عدّه اي از برادران خود براي ديدار برادر و تجديد عهد با امام زمان خويش راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي در آنجا عده اي از مخالفين اهل بيت با مأموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت به نبرد و جنگ پرداختند كه عدّه اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند.(4)حضرت در حالي كه از غم و حزن بسيار مريضه بود با احساس نا امني در شهر ساوه فرمود: مرا به شهر قم ببريد ، زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود:" شهر قم مركز شيعيان ما مي باشد" ؛ (5)سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.
بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرّت بخش مطّلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالي كه " موسي بن الخزرج " بزرگ خاندان " اشعري" زمام شتر آن مكرّمه را به دوش مي كشيد ؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر مقدّس شد و در منزل شخصي " موسي بن خزرج " اجلال نزول فرمود. آن بزرگوار هفده روز در شهر ولايت و امامت به سر برد و در اين مدّت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود و واپسين روزهاي عمر پر بركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند.
غروب مهتاب در شهر ستارگان :
سرانجام آن همه شوق و شور و شعف ، از اجلال نزول كوكب ولايت و توفيق زيارت بانويي از تبار فاطمه اطهر ، با افول نجمه آسمان عصمت و طهارت ، مبدّل به دنيايي از حزن و اندوه شد ، و اين غروب غم انگيز عاشقان امامت و ولايت را در سوك و عزا نشاند. در رابطه با علّت مريضي نابهنگام حضرت و مرگ زود رس آن بزرگوار گفته شده است كه زني در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود كه اين مطلب با توجه به درگيري دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اي از آنها "در ساوه" و جوّ نامساعد آن شهر و حركت نابهنگام آن بزرگوار در حال مريضي به سوي شهر قم ، مطلبي قابل قبول مي تواند با شد.
آري آن حضرت كه مي رفت زينب وار با سفر پر بركتش سند گويايي بر حقانيت امامت رهبران راستين و افشاگر چهره نفاق و تزوير مأموني باشد، و همانند قهرمان كربلا پيام آور خون سرخ برادري باشد كه اين بار مزّورانه به قتلگاه (بني عباس ) برده مي شد ، ناگاه تقدير الهي بر اين شد كه مرقد آن بزرگ حامي خط ولايت و امامت براي هميشه تاريخ ، فريادگر مبارزه با ظلم و بي عدالتي ستم پيشگان دوران و الهام بخش پيروان راستين تشيّع علوي در طول قرون و اعصار باشد.
مراسم دفن :
بعد از وفات شفيعه روز جزا ، آن حضرت را غسل داده و كفن نمودند ، سپس به سوي قبرستان " بابلان" تشييع كردند ولي به هنگام دفن آن بزرگوار " به خاطر نبودن محرم " آل سعد" دچار مشكل شدند و سرانجام تصميم گرفتند كه پيرمردي به نام" قادر" اين كار را انجام دهد. ولي قادر و حتّي بزرگان و صلحا ، شيعه قم هم ، لايق نبودند عهده دار اين امر مهم شوند ؛چرا كه معصومه اهل بيت را بايد امام معصوم به خاك سپارد. مردم منتظر آمدن " آن پيرمرد صالح " بودند ، كه ناگهان دو سواره را ديدند كه از جانب ريگزار به سوي آنان مي آيند و قتي نزديك جنازه رسيدند ، پياده شده و بر جنازه نماز خواندند و جسم پاك ريحانه رسول خدا را در داخل سردابي " كه از قبل آماده شده بود " دفن كردند و بدون اينكه با كسي تكلّمي نمايند ، سوار شده و رفتند ، و كسي هم آنها را نشناخت (6).
به قول يكي از بزرگان هيچ بعيد نيست كه اين دو بزرگوار ، امامان معصومي باشند كه براي اين امر مهم ّ به قم آمدند.(7) پس از پايان رسيدن مراسم دفن ، موسي بن الخزرج سايباني از حصير و بوريا بر قبر شريف آن بزرگوار برافراشت و اين سايبان برقرار بود تا زماني كه حضرت زينب دختر امام جواد (ع) وارد قم شد و قبّه اي آجري بر آن مرقد مطهّر بنا كرد.(8) و بدين سان تربت پاك آن بانوي بزرگ اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع) و دارالشّفاي دلسوختگان عا شق ولايت و امامت شد.
------------------------------------
پی نوشتها:
(1) دلائل الامامه , ص 309 .
(2) وسيله المعصوميّه , ص 65 به نقل از نزههالابرار.
(3) مستدرك سفينه البحار , ج 8 , ص 257.
(4) زندگاني حضرت معصومه , مهدي منصوري , ص 14 ( به نقل از رياض الانساب , تأليف ملك الكتّاب شيرازي).
(5)درياي سخن , سقازاده تبريزي , نقل از وديعه آل محمّد , محمد صادق انصاري , ص 12.
(6) تاريخ قديم قم , ص 214.
(7) آيه الله فاضل لنكراني " دام ظله".
(8) سفينه البحار , ج 2 , ص 376 .
نماز جواد الائمه برا ی رفع گرفتاریجواد الائمهاین نماز دو رکعت است که در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد» و هفتاد مرتبه سوره «توحید» را مى خوانى
و پس از پایان نماز مى گویى:
اَللّهُمَّ رَبَّ الأَرْواحِ الْفانِیَةِ، وَ الأَجْسادِ الْبالِیَةِ، اَسْئَلُکَ بِطاعَةِ الاَْرْواحِ الرّاجِعَةِ اِلى اَجْسادِها، وَ بِطاعَةِ الاَْجْسادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِها، وَ بِکَلِمَتِکَ النّافِذَةِ بَیْنَهُمْ، وَاَخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ، وَ الْخَلائِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضآئِکَ، وَیَرْجُونَ رَحْمَتَکَ، وَیَخافُونَ عِقابَکَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَ اجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى، وَالْیَقینَ فى قَلْبى، وَ ذِکْرَکَ باِللَّیْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانى، وَ عَمَلا صالِحاً فَارْزُقْنى.
اى خدا اى پروردگار ارواحى که از این جهان فانى رفته و اى پروردگار اجساد پوسیده از تو مى خواهم به حق فرمانبرى آن ارواح که بسوى اجساد خود بازگردند و به حق فرمانبرى اجسادى که با رگهاى خود پیوند شوند و به حق فرمان نافذت در میان آنها و گرفتن حقت از ایشان و در آن حال که خلائق در برابرت به انتظار صدور حکم و امیدوار برحمتت و خائف از عقاب تواند درود فرست بر محمّد و آل محمّد و نور و روشنى در دیده ام و یقین در دلم قرارده و ذکرت را شب و روز بر زبانم جاری ساز و عمل صالح روزى من گردان.
کدام نماز را می توان به هر جهت و در هر حال خواند/ پاسخ امام علی(ع) به پرسش نصرانی
آیت الله جوادی آملی در مورد علت تعیین کعبه به عنوان قبله با توجه به آیه «أينما تولّوا فثم وجه الله» گفت: این یک حکم فقهي است؛ گاهي ميگويند: به اين سمت نماز بخوان، گاهي هم ميگويند: به آن سمت نماز بخوان. گاهي هم ميگويند: اگر شما بين مشرق و مغرب نماز خواندی نمازت مقبول است، يك انسان متحيّری كه وقت برای چهار نماز كافي نيست، به يكي از سمتها نماز بخواند نمازش كافي است.
آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 115 سوره بقره « ولله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثم وجه الله إنّ الله واسعٌ عليم»، که بر عدم انحصار وجه الله در مكان و جهتي خاص تأکید دارد، گفت: ... اين كريمه احياناً ناظر به مسئله تغيير قبله است از بيت المَقْدس به مسجد الحرام، به كعبه، بعضي اعتراض كردند كه چرا قبله مسلمين از بيت المقدس به كعبه منتقل شد... که ﴿سيقول السفهاء من الناس ما وليّهم عن قبلتهم التي كانوا عليها قل لله المشرق و المغرب يهدي من يشاء إلي صراط مستقيم﴾ ؛ وقتي قبله مسلمين از بيت المقدس به كعبه منتقل شد يهوديها اعتراض كردند، گفتند به اينكه يا عبادتهاي لاحق اينها باطل است يا عبادتهاي سابق اينها. اگر قبله حقيقي بيت المقدس است پس انحراف از بيت المقدس به كعبه باطل است و عبادتهاي بعد از انحراف هم باطل و اگر قبله كعبه است پس عبادتهايي كه تا كنون به طرف قدس انجام ميدادند باطل است.
در اين زمينه خداي سبحان آيهاي نازل كرد كه ﴿لله المشرق و المغرب﴾؛ استقبال به وجه خدا جاي معيّني ندارد، اگر مشرق و مغرب مال خداست و همه جا خدا حضور دارد پس ﴿أينما تولّوا فثم وجه الله﴾ كه اين فاي تفريع نشانه سعه فيض خداي سبحان است.
مشرق و مغرب، مِلك و مُلك خدا
... خداي سبحان مشرق و مغرب را مِلك و مُلك خود ميداند. مشرق و مغرب دو جهتند نه دو موجود عيني خارجي نظير شمس و قمر يا شجر و حجر. شجر يا حجر يك موجود خارجي است، ولي مشرق و مغرب جهت است. جهت بودنِ مشرق و جهت بودن مغرب متوقف است بر اينكه يك كوكب و يك نيّري باشد اوّلاً، و حركتي باشد ثانياً تا از حركت آن نيّر طلوع و غروبي پيدا شود و قهراً مشرق و مغربي هم پيدا بشود؛ پس اگر يك كوكبي نباشد يا كوكب باشد ولي حركت نكند، شرق و غربي نيست.
خداي سبحان كه فرمود: مشرق و مغرب مال خداست، براي آن است كه هم آن كوكب را مخلوق خود ميداند و هم حركت آن كوكب را به اختيار خود ميداند. هم خلقت شمس و قمر را به خود نسبت ميدهد و هم حركت شمس و قمر را. قهراً مشرق و مغربي كه بر اين دو امر متوقف است، مال خدا خواهد بود. امّا شمس و قمر را مال خود ميداند؛ زيرا گذشته از اينكه فرمود: ﴿الله خالق كلّ شيء﴾ ؛ يعني هرچه كه مصداق شيء است مخلوق خداست، هر چيزي كه شيء بر او صادق است مخلوق خداست، گذشته از آن، درباره خصوص شمس و قمر هم فرمود: چرا شما شمس و قمر را عبادت ميكنيد، خدا را عبادت كنيد كه خالق شمس و قمر است. همان آيهاي كه تلاوتش باعث سجده واجب است: ﴿لاتسجدوا للشمس و لا للقمر﴾ و لكن خدايي را بپرستيد كه خالق شمس و قمر است؛ پس اصل شمس و قمر مخلوق خداست و مخلوق مِلك و مُلك خالق است.
وی در بخشی دیگر از تفسیر این آیه در پاسخ به سؤالی در مورد اینکه بر اساس این آیه به هر کجا که رو کنید وجه خداست، پس علت تعیین کعبه به عنوان قبله چیست؟، تأکید می کند: ... نه خصوصيتي براي بيت المقدس است، نه اختصاصي براي كعبه، آن يك حكم فقهي است. در حكم فقهي گاهي ميگويند: به اين سمت نماز بخوان، گاهي هم ميگويند: به آن سمت نماز بخوان. گاهي هم ميگويند: اگر شما بين مشرق و مغرب نماز خواندي نمازت مقبول است، يك انسان متحيّري كه وقت براي چهار نماز كافي نيست، به يكي از سمتها نماز بخواند نمازش كافي است.
يا در نافله به همين آيه استدلال كردند در روايات ما هم آمده است كه ﴿أينما تولّوا فثم وجه الله﴾ مصحّح آن است كه نافله را به هر سمت ميشود خواند. نه اينكه در نافله قبله معتبر نيست، قبله نافله وسيع است. چرا در نافله به هر سمت ميشود نماز خواند؟! چرا نافله را در حال حركت، پشت به قبله كعبه، رو به كعبه، پشت به شرق رو به شرق، ميشود خواند؟ كسي از مدرسه تا مسجد اوّل اذان ظهر ميخواهد حركت كند، ميخواهد اين ٨ ركعت نافله ظهر را در راه بخواند، خب اين مُفتيٰ به همه هم هست، صحيح هم هست. كه كسي از محل كارش تا مسجد در بين راه اين ٨ ركعت نافله ظهر را در راه ميخواهد بخواند، خب جائز است ثواب نافله را هم ميبرد، به هر سمت، به هر كوي و برزن كه رو كرد قبله اوست به همين آيه استدلال كردهاند: ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾.
این مفسر قرآن کریم در ادامه با اشاره به نظر علامه طباطبایی در مورد این آیه تصریح کرد: ... اين آيه ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الهم﴾ را به توسعه مسجد و مكان نمازگزار معنا كردند و به آيه قبل ارتباط دادند، سيدنا الاستاد(علامه طباطبایی) ميفرمايد به اينكه اين آيه ناظر به توسعه جهت است نه مكان ، آيه ميخواهد بفرمايد به اينكه به هر سمت رو كنيد وجه خداست، نه هر جا ميتوانيد نماز بخوانيد، نه همه جا مسجد است.
آن حديث معروف «جعلت لي الأرض مسجداً و طهوراً» كه از رسول خدا(ص) رسيده است آن يك حديث خوبي است براي توسعه مسجد يعني نماز لازم نيست كه حتماً در جاي معيني خوانده بشود، آن طور كه اهل كتاب ميپندارند كه يا در كنيسه يا در بيع نماز بخوانند، در اسلام فرمودند به اينكه شما خانههايتان را معبد كنيد، همانطوري كه مسجد معبد است خانهها را هم با خواندن قرآن و نماز نوراني كنيد و خانههاي خود را مثل خانههاي يهودي نكنيد كه عبادت در او نشود، سراسر زمين مسجد است و جاي عبادت: «جعلت لي الأرض مسجداً و طهوراً».
ولي آيه ناظر به توسعه مكان مصلّي نيست، آيه ناظر به توسعه جهت و قبله مصلّي است به شهادت فاي تفريع، نفرمود «لله المشرق والمغرب» پس هر جا خواستيد نماز بخوانيد، فرمود: ﴿لله المشرق والمغرب﴾ به هر سمت رو كردي رو به خدا كردي: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ يعني به هر جا رو كرديد آن روبروي شما وجه الله است. اين ناظر به توسعه قبله و جهت نمازگزار است نه ناظر به توسعه مسجد و مكان نمازگزار...
احكام تعبدي قبله و توسعه جهت قبله در نافله و دعاها
اين يك حكم فقهي و تعبّدي خاص است كه گفتهاند: به طرف كعبه بعضي از امور واجب است، بعضي از امور حرام گفتند به اينكه مسأله ذبح چه در حال عادي، چه در حال قرباني به طرف كعبه واجب است، مسأله صلات به طرف كعبه واجب است، مسأله احتضار موتيٰ و مسأله دفن به طرف كعبه واجب است.
اين «و الكعبة قبلتي» بعضي از كارها هم به طرف كعبه حرام است، آن كارهاي قضاي حاجت. پس اين يك حكم فقهي است كه بعضي از كارهاي به طرف كعبه حرام، بعضي از كارها به طرف كعبه واجب. وگرنه از نظر بحثهاي اصولي جهتي از جهات را نميشود مشخّص كرد. نشانهاش آن است كه اگر ما خواستيم در درون كعبه نماز بخوانيم آنجا هم ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾، آنجا اگر قيام معتبر نبود مستلقياً هم ميشود، منقطعاً هم ميشود نماز خواند، نه به خاطر اينكه بالا و پايين كعبه نيست براي اينكه قيام معتبر است. نشانهاش آن است كه اگر كسي بيمار بود در درون كعبه قرار داشت، بيماري كه بايد مستلقياً نماز بخواند يا مجاز است منقطعاً نماز بخواند او به هر سمت كه بخوابد يا به هر سمت كه رو كند قبله است.
درون كعبه مصداق ﴿فأينما تولّوا فثم وجه الله﴾ است. پس اينچنين نيست كه يك سمت معيّن خدا را بتوان عبادت كرد. اين يك حكم فقهي و تعبّدي خاص است براي كساني كه از كعبه دورند وگرنه درون كعبه باز ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است، خواه در مسأله دعا، خواه در مسأله نوافل، خواه در مسأله صلات عند الاضطرار، خواه درموقع دعا كردن: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾.
تمثيلي براي «وجه» در روايت اميرالمؤمنين(ع)
آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر این آیه با استناد به قولی از شیخ صدوق خاطرنشان می کند: ... مرحوم صدوق در كتاب شريف «توحيد» در باب «نفي المكان والزمان والحركة عنه تعاليٰ» اين حديث شريف را نقل كرده كه مردي آمد حضور اميرالمؤمنين(ع) از حضرتش مسائلي را سؤال كرد، قبلاً پيش ديگران رفته بودند آنها از جواب بازماندند به حضور اميرالمؤمنين(ع) آمدند و حضرت به سؤالهاي آنها پاسخ داد. يكي از سؤالهاي آنها اين بود كه "أخبرني عن وجه الربّ تبارك وتعالي؟" سؤال كردند كه وجه الله چيست؟ بگو وجه الله كدام سمت است؟
فدعي علي(ع) بنار و حطبٍ، حضرت دستور داد آتش و هيزمي حاضر كردند، فأضرمه؛ آن هيزم را با آتش افروخت. فلمّا اشتعلت؛ وقتي اين آتش شعلهور شد، قال علي(ع): " أين وجه هذه النار"؟ صورت اين آتش كجاست؟ شما ممكن است براي شخص يك وجهي قائل باشيد كه بگوييد اين روي شخص است و اين پشت شخص، براي اجرام و احجام ميتوانيد وجه و خلف قائل بشويد، امّا اين شعله رويش كدام سمت است پشتش كدام سمت؟
قال علي(ع): "اين وجه هذه النار؟" قال النصراني: "هي وجه من جميع حدودها"؛ همه طرفش وجه است، يعني هر كس در كنار اين آتش قرار گرفت ميگويد: من رو به آتشام. آنهايي كه از شرقاند ميگويند: ما رو به آتشايم، آنهايي كه از غرباند، ميگويند: ما رو به آتشايم، آنهايي كه از شمال و جنوباند ميگويند: ما رو به آتشيم. از هر طرف وجه است، آنگاه حضرت فرمود: "هذه النار مدبرة مصنوعة لايعرف وجهها و خالقها لايشبهها" ؛ اين آتش يك موجود مخلوق است، همه طرفش وجه هست، شما نتوانستيد وجه او را تشخيص بدهيد آن وقت ميخواهيد وجه خدا را تشخيص بدهيد؟ ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ حضرت به اين آيه اشاره كردند، دنباله سخن حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: ﴿ولله المشرق و المغرب فاينما تولّوا فثم وجه الله﴾.
در حد خِرَد مردم سخن گفتن پيشوايان معصوم(ع)
به اندازه عقل افراد حرف ميزنند يعني چه؟ يعني بعضي اسرار را ميگويند، بعضي اسرار را نميگويند؟ يا حرف را ميگويند هر كسي به اندازه فكرش ميفهمد، اينكه فرمود: «إنّا معاشر الأنبياء أمرنا أن نكلم الناس عليٰ قدر عقولهم» ؛ يعني بعضي احكام را ميگوييم، بعضي احكام را نميگوييم؟ اينچنين است؟ يا ما همه حرفها را ميزنيم، منتها هر كسي به اندازه فكر خودش ميفهمد. اينجا هم همينطور است، چيزي را آنها كتمان نكردند هرچه كه انسان را به خدا و بهشت نزديك ميكند فرمودند و هرچه كه انسان را به جهنم نزديك ميكند و از خدا دور ميكند آن را هم فرمودند منتها هر كسي به اندازه خودش استفاده ميكند. يك وقت است با مثال آتش و هيزم مسئله را حل ميكند، گاهي هم ميفرمايند: «نحن وجه الله» با ولايت مسئله را حل ميكنند، گاهي هم ميفرمايند: قرآن وجه الله است؛ خب آن نصراني را بايد با يك مثال ساده توجيه كرد، اگر كسي نصراني بود و در همين حدّ ساده ميانديشيد بايد با او به اندازه زبان او حرف زد.
اوج كلام امام در تتمه روايت
... حضرت در پايان اين دو آيه را تلاوت فرمودند يكي همين آيه ١١٥ سوره بقره است كه محل بحث است همين آيه ﴿ولله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ يكي هم آن جملهاي كه ظاهراً از سوره حاقّه استفاده ميشود: ﴿لاتخفيٰ منكم خافية﴾ آن جمله اين است كه «ولا يخفي علي ربّنا خافية» ؛ نه چيزي بر خدا مخفي است، نه يك خافياي آويخته ميشود كه روپوشي باشد بر خدا؛ پس او هم دائماً وجه دارد و بالفعل وجهش دائم است. حالا اگر ما فرض كرديم شمس همه طرفش وجه بود پشت و رو نداشت، همه سمتش وجه بود ولي بالاخره يك حاجبي دارد كه اگر آن حاجب آويخته شد بين ما و بين شمس فاصله است ديگر استقبال ميسّر نيست، ديگر نميتوان گفت: وجّهت وجهي للشمس، امّا درباره ذات اقدس الهٰ نه جهتي با جهتي فرق دارد اوّلاً، نه خافيه و پوششي هست كه جلوي وجه گسترده خدا را بگيرد ثانياً. لذا در جميع شئون انسان ميتواند بگويد: ﴿وجّهت وجهي للذي فطر السماوات و الأرض﴾ . خب اين معنايي كه حضرت در ذيل بيان كرد با آن مثال آتشي كه افروخت خيلي فرق دارد، ممكن است در مجلس خيليها نشسته باشند. آن نصراني به همان اندازه مثال فهميد. آن محققين به اندازه خيلي عميقتر فهميدند.
كاملترين مصداق وجه الله
آیت الله جوادی آملی در ادامه با اشاره به حدیثی از امام رضا(ع) که از ایشان سؤال شد که ﴿فأينما تولّوا فثّم وجه الله﴾ چيست؟ فرمود:علي(ع). خب خود عليّ بن ابيطالب(ع) كه به وجه الله رو ميكند اين بيان مصداقي از مصاديق كامل است. خب اگر عليّ ابن ابي طالب(ع) وجه الله شد، ساير ائمّه(عليهم السّلام) هم وجه اللهاند؛ چون يك نوراند. اينها كه بيش از يك نور نيستند. منتها در قالبهاي مختلف هستند. پس امام هشتم(ع) هم وجه الله است، وجيه عندالله است.
اينكه در آستان حضرت عرض ميكنيم: «و أنت عنده وجيه» . چون به وجه الله رسيدي وجيه هستي. مصداق وجه الله شدي. يعني امام معصوم(ع) به نوبه خود، وجه خداست. اينكه امام هشتم(ع) در جواب سائل فرمود: علي (ع). يعني امام معصوم وجه الله است . خب خود امام معصوم هم كه ميگويد: ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله﴾ امام معصوم(ع) وقتي كه بخواهد مسكين و يتيم و اسير را اطعام كند ميفرمايد: ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله﴾ اين وجه الله چيست كه امام معصوم لوجه الله كار ميكند؟
اينكه حضرت فرمود: ﴿لانريد منكم جزاءً و لاشكوراً﴾ بعد فرمود: ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله﴾ اين وجه الله يعني بهشت؟ حضرت فرمود: من طمع بهشت ندارم. اين وجه الله يعني پرهيز از جهنّم؟ فرمود: من خوف من النّار ندارم و فرمود: بر فرض كه مرا به جهنّم ببري آن قابل تحمّل است «هبني صبرت عليٰ حرّ نارك فكيف أصبر عن النظر إلي كرامتك» ، خب آن وجه الله چيست كه حضرت همان را ميطلبد؟ و چون به مطلوب خود رسيده است شده وجه الله، خود حضرت شد وجه الله؛ چون كارش لوجه الله است. اگر حضرت كارش لوجه الله است و به مقصد رسيده است آن وقت خودش ميشود وجه الله و ميشود هو وجيهٌ عندالله.
در اين دعاي توسّل هم كه به معصومين(عليهم السّلام) عرض ميكنيم: «يا وجيهاً عندالله» همين است. اين وجيه عندالله است، يعني موجَّه عندالله است. يعني خدا به او رو ميكند، اگر خدا به او رو كرد يعني همه عالم به او رو ميكند، اين موجّه عندالله است يعني چه؟ وجيه عندالله است يعني چه؟ يعني يتوجّه إليه الله. خدا مگر در يك جهت خاصّ است كه به يك انسان كامل رو كند؟ اگر خدا به انسان كامل رو كرد يعني كلّ جهان به او رو ميكند. لذا هر جا شما باشيد ميتوانيد به اينها متوسّل بشويد. اينكه به اين خاندان عرض ميكنيم: «يا وجيهاً عندالله» يعني موجَّه عند اللهايد يعني خدا به تو رو كرد.
منشأ بركت بودن وجيه عند الله
آیت الله جوادی آملی در ادامه تصریح می کند: ... اگر خدا به يك انسان رو كند آيا كل عالم به او رو ميكند يا نميكند؟ اگر خدا به يك انسان رو كرد نظير عيساي مسيح، ميبينيد حرفش چيست. حرف عيساي مسيح(ع) كه خداي سبحان در قرآن نقل ميكند، ميفرمايد: ﴿و جعلني مباركاً أين ما كنت﴾ ؛ من هر جا باشم پر بركتام. منشأ بركتام. آسمان باشم مباركم، زمين باشم مباركم: ﴿و جعلني مباركاً أينما كنت﴾ . چون درباره عيساي مسيح قرآن كريم فرمود به اينكه اين من المقرّبين است. خب اگر موجودي مقرّب شد و موجّه شد يعني خدا به او رو ميكند.
خدا به او رو ميكند يعني چه؟ يعني خدايي كه ﴿لله المشرق و المغرب﴾، خدايي كه ﴿فأينما تولّوا فثّم وجه الله﴾، خدايي كه جايي از وجه او خالي نيست اين خدا به انسان كامل رو كرد يعني اين انسان كامل شده وجه الله جايي نيست كه اين انسان كامل حضور نداشته باشد. جايي نيست كه توسّل به اين انسان كامل اثر نداشته باشد. لذا امام هشتم(ع) طبق تفسير نورالثقلين فرمود: «عليّ(ع)». اين اوّلاً به عنوان تطبيق است. نه تفسير؛ و ثانياً به عنوان بيان أحد المصاديق است؛ چون خود امام هشتم(ع) هم وجه الله است، همه معصومين(سلام الله عليهم) وجه اللهاند.
فضیلتی ناگفته از فضائل بانوی دو عالم!
به نظر می رسد بسیاری از ما باید در چگونگی رویکرد خود به اهل بیت علیهم السلام تجدید نظر کنیم. تجدید نظری که می تواند جهت زندگانی ما را به عنوان پیروان آن بزرگان عالم خلقت، دگرگون بسازد. خوبست کمی صریح باشیم! بسیاری از ما گویا اصلا توجهی به بعد علمی اهل بیت علیهم السلام یا بعد سیاسی حیات طیبه ی ایشان نداریم واقعا گمان می کنیم - هر چند ناخودآگاه - که رویکرد ما به آن بندگان عالیقدر خداوند فقط باید رویکردی عاطفی باشد.
البته این رویکرد خیلی ارزش دارد ولی همه ی وظیفه ی ما نیست. کما اینکه اصلا ناقص دیدن آن ذوات معصوم است. آن وقت نتیجه این می شود که ما در آداب زندگی در تصمیم گیریها و کنشها و واکنشهای گوناگون فردی و اجتماعی گویا که اصلا – العیاذ بالله – هیچ آموزه ای و الگویی نداریم و این می شود که سبک زندگی ما، سبک زندگی اسلامی نیست!
تازه این روی دنیایی این قصه است. اگر بدانیم که با این رویکرد ناقص چه درجات بالا و چه مقامات قربی را از دست داده ایم و در قیامت یعنی روز حسرت چه غصه ای خواهیم خورد، بسیار پریشان و مضطرب خواهیم شد! آری اینها همه مقدمه بود برای اینکه عرض کنیم در این مقاله قصد ارائه چه مطلبی را داریم.
متاسفانه یکی از جنبه های مورد غفلت از زندگانی حضرت سیدة النساء زهرای مرضیه – سلام الله علیها – جنبه ی علمی آن بانوی مکرمه است.
البته ما در اینجا قصد ورود به مباحث عمیق و مفصّل فضایل علمی ایشان را نداریم چون هم به لحاظ علمی و معرفتی بسیار تهیدست هستیم و هم مجالمان کوتاه است لذا تنها به اهمیت عملی علم آموزی در سیره ی آن حضرت خواهیم پرداخت و همین مطلب را دستمایه ی پرداختن به اهمیت تلاش برای آموختن معارف دینی قرار می دهیم – ان شاء الله – .
هر آنچه می خواهی بپرس
امیرالمۆمنین علیه السلام می فرمایند:
«حضرت امرأة عند الصدیقة فاطمة الزهراء - علیها السلام – فقالت : ان لی والدة ضعیفة و قد لبس علیها فی امر صلاتها شیء و قد بعثنی الیک اسألک فاجابتها فاطمة – علیها السلام – عن ذلک و طرحت سئوالاً ثانیاً و ثالثاً و رابعاً ... و عاشراً اجابت الزهراء علیها جمیعاً ثم خجلت المراة الوافدة و قالت: لااشق علیک یا ابنة رسول الله: فقالت فاطمة سلام الله علیها هاتی و سلی عما بدا لک ارأیت من اکتری یومأ یصعد الی سطح بحمل ثقیل و کراه مأة الف دینار یثقل علیه؟ قالت: لا فقالت: اکتریت انا بکل مسالة باکثر من ملء ما بین الثری الی العرش لۆلۆأ فاحری ان لایثقل علیّ». (1)
دانشمند دین شناس برتر از شخص روزه دار بجا آورنده نماز است که به جهاد در راه خدا اشتغال دارد. در اثر مرگ عالم رخنه ای در اسلام به وجود می آید که هیچ چیز غیراز جانشین آن عالم آن رخنه را برطرف نخواهد کرد
ترجمه گونه ای از این حدیث چنین است:
زنی خدمت حضرت صدیقه کبری علیها السلام آمد و عرضه داشت: مادر ضعیفی دارم که در مورد نمازش دچار شبهه و سئوال شده است و مرا برای حل آن به محضر شما فرستاده است. حضرت فاطمه علیها السلام پاسخ وی را فرمودند: اما آن زن تا ده سئوال پرسید و حضرت جواب همه ی آنها را بیان کردند. پس از سئوال و جوابها آن زن شرمنده شد و عرض کرد: من باعث زحمت برای شما فرزند رسول الله نشوم! اما حضرت فاطمة علیها السلام فرمودند: هر مسأله ای برایت پیش آمد بیا و از من بپرس آیا اگر کسی یک روز و در قبال یکصد هزار دینار اجیر شود تا بار سنگینی را به پشت بام ببرد آیا این عمل برای او سنگین و ناگوار است؟ آن زن پاسخ داد: خیر حضرت فرمودند: مزد من در برابر هر مسأله ای که از من پرسیده شود بیشتر از وزن مرواریدهایی است که فاصله ی زمین تا عرش را پر کرده است پس شایسته است سئوالاتی که از من پرسیده می شوند اصلا باعث زحمت و ناخوشی من نشود.
آری حدیث فوق یادآور آن فرمایش شگفت آور امیرالمۆمنین علیه السلام است که فرمودند: هر چه می خواهید از من بپرسید چون حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فرمودند: هر چه برایت رخ داد بیا و بپرس. از سوی دیگر این حدیث حقاً و انصافاً و با تأکیدی رسا اهمیت تعلیم و تعلم را در دین اسلام بیان می کند.
آری! خواننده ی گرامی توجه دارد که در این روایت نورانی چگونه بین علم آموزی با ثواب اخروی، آن هم ثواب فراوان اخروی، رابطه ی مستقیم و تنگاتنگ برقرار شده است. اصولا یکی از خواص دین حق و درست همین است که اولا از روابط بین ظاهر (دنیا) و باطن (آخرت) پرده بر کند یعنی اثرات عالم شهادت بر عالم غیب را اعلان کند و ثانیا: با این اعلان کردن به فعالیتهای آدمی قداست بخشید. البته و صد البته قداستی واقعی و نه خرافی و گزاف. و ثالثا: در نتیجه ی آن دو کار انسانها را به سمت قله های کمال و وارستگی به حرکت در آورد.
مقام والای علم و عالم
از این نمونه روایات عجیب در مورد اهمیت بسیار زیاد علم، فراوان وجود دارد. در اینجا به ذکر تعداد کمی از آنها می پردازیم:
از رسول الله صلی الله علیه وآله منقول است که: «من خرج فی طلب العلم فهو فی سبیل الله حتی یرجع» (2) آنکس که برای طلب علم از خانه ی خود خارج می شود تا زمانیکه باز گردد در سبیل الله است.
از امیرالمۆمنین علیه السلام منقول است که فرمودند: «العالم افضل من الصائم القائم المجاهد و اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها الا خلف منه» (3) دانشمند دین شناس برتر از شخص روزه دار بجا آورنده نماز است که به جهاد در راه خدا اشتغال دارد. در اثر مرگ عالم رخنه ای در اسلام به وجود می آید که هیچ چیز غیراز جانشین آن عالم آن رخنه را برطرف نخواهد کرد.
اصولا یکی از خواص دین حق و درست همین است که اولا از روابط بین ظاهر (دنیا) و باطن (آخرت) پرده بر کند یعنی اثرات عالم شهادت بر عالم غیب را اعلان کند و ثانیا: با این اعلان کردن به فعالیتهای آدمی قداست بخشید. البته و صد البته قداستی واقعی و نه خرافی و گزاف. و ثالثا: در نتیجه ی آن دو کار انسانها را به سمت قله های کمال و وارستگی به حرکت در آورد
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که: «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد» (4) دانشمند دین شناسی که از علمش بهره برداری می شود از هفتاد هزار عالم برتر است.
این مقاله را با ذکر سه حدیث از حضرت امام صادق علیه السلام پی می گیریم:
"اذا اراد الله بعبد خیرأ فقّهه فی الدین" (5) آن هنگام که خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را دین شناس می کند.
"علیکم بالتفقه فی دین الله تعالی و لاتکونوا اعرابا بأفانة من لم یتفقه فی دین الله تعالی لم ینظر الله تعالی الیه یوم القیامة و لم یزک له عملا" (6) برشما واجب است که در دین خدای متعال به تفقه و درک عالمانه برسید از اعراب جاهلی که بی خبر از اسلام بودند مباشید پس هر آنکس که تفقه دردین خداوند متعال نکند روز قیامت از نظر لطف و رحمت خداوند متعال محروم است و خداوند عمل او را بالا نمی برد.
"لوددت ان اصحابی ضربت رۆوسهم بالسیاط حتی یتفقّهوا" (7) دوست می دارم سرهای یارانم مضروب تازیانه ها باشد تا اینکه دین خدا را بشناسند.
یعنی این مسأله آنقدر مهم است که حجت خداوند که جلوه ی رحمت الهی هستند چنین آرزویی دارند که هر چند رۆوس یاران و شیعیانشان به درد بیاید و حتی زخمی بشود باز هم این ارزش را دارد که معارف دین خدا را بیاموزند.
در اینجا و در پایان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که همانطور که عده ای از بزرگان فرموده اند: (8) منظور از "فقه" یا مشتقات آن تنها و تنها فقه مصطلح دوران ما یعنی علم به احکام شرعی نیست بلکه اعم از آن است و دارای دایره ای وسیع است که شامل همه معارف و احکام دین می شود و البته باز هم همانطور که بعضی از محققین معاصر فرموده اند (9) تفقه و دین آموزی امری است که درجات و مراتب مختلفی دارد و بالاترین درجات آن با سالیان متمادی درس و بحث و تلاش صرف علمی حاصل می شود.
--------------------------------
پی نوشت:
1- نهج الحیاة، موسوعة کلمات الزهراء ص138
2- المحجة البیضاء ص69
3-الکافی، ج1، ص30
4-همان ج1، ص33
5-همان ج1، ص32
6-همان ج1، ص31
7-همان ج1، ص31
8-مانند آیت الله شهید صدر و آیت الله شهید مطهری
9-استاد آیت الله آملی لاریجانی
ازدواج پیوند بین دو انسان و دو خانواده است که اجزای اصلی و اساسی آن زن و مرد می باشند و هر قدر بین این اجزای و عناصر هماهنگی، تناسب و سنخیت بیشتری باشد، آن پیوند استوارتر، مستحکم تر، پرثمرتر و لذت بخش تر خواهد بود.
علم و تجربه گویای آن است که علت اساسی بیشتر ناهنجاری ها و ناسازگاری های زندگی زناشویی عدم تناسب و ناهماهنگی بین زن و شوهر است، بنابراین شناخت اموری که موجب هماهنگی و تناسب بین زوجین است ضروری و لازم است و به هیچ وجه نباید این مساله را به بعد از ازدواج موکول کرد. یکی از امور مساله تناسب و هماهنگی در سن زوجین است.
فاصله سنی در ازدواج
لزوم تناسب سنی از اطلاق آیاتی مثل «فانکحوا ما طاب لکم من النساء» همسری مورد پسند و دلنشین انتخاب کنید استنباط می شود. همچنین در روایات اسلامی به صراحت هم کفو بودن مطرح شده است.
پیامبر اسلام می فرماید: با همسان و هم شان خود ازدواج کنید.
می توان گفت اسلام معیار و دلایل هماهنگی در سن را به عقل و عرف و علم سپرده است. اگر فرد به تجارب فراوان و واقعیت های موجود در جامعه و استدلال های علمی در این مساله نظری بیفکند به راحتی پی خواهد برد که همسر دلنشین و مورد پسند همسری است که دارای هماهنگی و تناسب سنی باشد. قابل توجه است که کفو هم بودن از نظر سن تفاوت در سن است نه تساوی زیرا این تفاوت در آفرینش مرد و زن در مورد سن بلوغ قرار داده شده است.
بارها با خانواده هایی مواجه می شویم که فاصله سنی زوجین حتی به،۲۵،۲۰،۱۵، ۱۳ سال و سال های بین این ارقام بالغ می شود و با یکدیگر مشکلات عدیده ای دارند. ما دراینجا به بررسی معایب ازدواج هایی می پردازیم که فاصله سنی بین زن و شوهر در آنها زیاد است.
خارج شدن از معنای اصلی ازدواج
اگر چه در ابتدای ازدواج برای زوجین مشکلاتی به وجود نمیآید، اما به مرور زمان و پس از دورههای رمانتیک اول ازدواج افراد در صورت ناپختگی و فاصله سنی زیاد با مشکلات زیادی روبه رو میشوند. احتمال ایجاد مشکل برای یک زوج ۲۰ ساله و ۳۶ ساله نسبت به یک زوج ۴۰ ساله و ۵۶ بیشتر است زیرا زوج دوم تجربیات بیشتری در طول زندگی کسب کردهاند و شباهت بیشتری به یکدیگر دارند.
دختری که در دهه سوم زندگی قرار دارد و با مردی در دهه چهارم ازدواج میکند تجارب لازم برای یک زندگی مشترک را کسب نکرده است، مسلما تفاوتهای سنی بالا در بین زن و شوهر که یکی از آنها در دهههای سنی پایین است مخاطرات بیشتری به همراه دارد؛ زیرا تحمل بیتجربگیها و خامیهای اشتباهات همسر موجب احساس نارضایتی و تحتالشعاع قرار گرفتن آرامش میشود.
ازدواج بدین معناست که زن و شوهر در کنار هم و مکمل همدیگر باشند، زمانی که فاصله سنی مناسبی بین زوجین رعایت نمیشود ازدواج معنای اصلی خود را از دست میدهد و شبیه نقش والد و فرزندی میشود و فرد بزرگتر مسلما تجربه بیشتری دارد و ممکن است شروع به پند و اندرز دادن و امر و نهی کردن همسر خود کند. تجربه بالاتر و رویارویی با مسایل و مشکلات بیشتر در طول زندگی موجب میشود فرد به همسرش به عنوان یک همسر نگاه نکند و با او مانند یک کودک رفتار کند و از دیدگاه روانشناسان ازدواج در دام ارتباط والد و کودکی بیفتد.
کنترل همسر
پند دادن به همسر، فرد با سن کمتر را دچار خشم، تنفر، انزجار میکند، زمانی که رابطه از حالت زوجی خارج شود و به یک رابطه والد و کودک تبدل شود رفتارهای جنسی زوجین تحت و شعاع قرار میگیرد و در نتیجه کنترل فرد کم سن تر از مشکلات بارز تفاوت سنی زیاد میان زوجین است.
کنترل همسر به تدریج زمینههای پرخاشگری را فراهم میکند، مسلما علاوه بر قدرت نمایی در مسایل مختلف ممکن است فرد بزرگتر از نظر مالی نیز در شرایط بهتری قرار داشته باشد، در نتیجه از هر لحاظ بر همسر خود احاطه پیدا میکند و در نهایت زمینههای بروز پرخاشگری فراهم میشود. در برخی موارد نیز طرف بزرگتر نقش یک قربانی را ایفا میکند، فردی که در دهه سوم و چهارم زندگی است نیازهای خاص خود را دارد، اما زمانی که سعی میکند خود را پایینتر از سن واقعی نشان دهد مسلما نیازهای خاص خود را پاسخ نمیدهد و در نتیجه نقش قربانی را پیدا میکند.
معمولا فرد بزرگتر برای این که فرد کوچکتر را جذب کند و زندگی تداوم یابد، باید مدام به او امتیازاتی بدهد که وی را به دوام زندگی دلگرم کند. اما هر کس قادر نیست که مدام چنین امتیازاتی بدهد، زیرا گاه دادن این نوع امتیازها برای فرد بزرگتر غیر قابل تحمل و یا غیر ممکن می گردد و بدین ترتیب از انگیزه طرف مقابل برای ادامه زندگی می کاهد.
از سویی طرف کوچکتر که از نقطه ضعف همسر خویش اطلاع یافته درصدد اخذ امتیازهای بیشتری بر می آید و تقاضاهای فراوان جوانی پر انرژی و توانا، اختلافات خانواده را تشدید و جو ناامنی را بر خانه حکمفرما می کند و بدین ترتیب خانواده ای نابسامان شکل می گیرد.
عدم تناسب در توانایی های جسمی
وقتی که فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هر یک در دوره ای از زندگانی به سر می برند که به لحاظ قوت و توان با همسر خود تفاوت های عمده دارند. مثلاً زنی که هفده سال دارد، در دوران جوانی به سر می برد و همسر او که در ۳۵ سالگی است، به مرز میان سالی نزدیک شده است.
یکی غالباً فعال است و دیگری زودتر خسته و در اوقاتی منفعل می شود، گاه این خستگی و انفعال از طرف همسر جوان به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد و به حساب کم کاری گذاشته می شود، یا به عنوان شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت مطرح می گردد، و وقتی که با این عنوان طرح می نماید، طبیعی است که طرف مقابل احساس ناراحتی می کند و ممکن است این امر عاملی برای برانگیختگی او شود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضایی ناامن و غیر قابل تحمل شود. در حالی که مرد قصد شانه خالی کردن از مسئولیت را ندارد ولی از طرف همسرش متهم به تنبلی و بی مسئولیتی می شود و از آنجا که در چنین مواردی مرد تنبلی را نمی پذیرد، مجادلاتی در می گیرد.
انعطاف پذیری کمتر فرد بزرگتر
وقتی دو جوان با یکدیگر زندگی می کنند، به دلیل جوانی انعطاف پذیری بیشتری دارند. فرد در سنین پایین تر چون نهال جوان است، امکان تغییر فراوانی را دارد. اما درختان، مجال کمتری برای تغییر باقی گذاشته اند.
همین امکان تغییر و تحول است که ما را به یاد کلام گهربار پیامبر اسلام (ص) می اندازد که فرمود : بیشتر کسانی که به من ایمان آوردند، جوانان بودند.
وقتی که دو نفر جوان با هم ازدواج می کنند، برای دست یافتن به سازگاری تلاش می کنند به نظر همدیگر توجه می کنند و خود را طوری تطبیق می دهند که مورد پسند دیگری واقع شوند و بدین ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند، حال آنکه با افزایش سن، انعطاف آدمی کاهش می یابد و همین امر در زندگانی مشترک معضل آفرین است.
کمرویی با همسر
در این گونه خانواده ها معمولا فرد کوچکتر دچار نوعی کمرویی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشکلات خود را با همسر خویش در میان بگذارد. لذا حرف های ناگفته در این خانواده ها بسیار است و مجال مناسبی برای طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینی می کند و گاه به فضای بیرون از خانه کشیده شده، برای دیگران مطرح می شود و این امر مورد قبول و پذیرش فرد بزرگتر نیست.
زیرا او فکر می کند که همسرش اسرار خانواده را به بیرون از خانه برده، برای این و آن نقل می کند و این خود موجب بروز اختلافات تازه ای می شود و اگر فرد کوچکتر دردها را بازگو نکند، آنها بر روی هم انباشته شده، او را افسرده می کند.
آیه ۲۹ سوره فاطر را دختر بی خواستگار پیوسته و بطور منظم روزانه تلاوت کند. این عمل مجرب است و بسیار موثر در بخت گشائی. نتایج و عجایب بسیار دارد. انشاء الله تعالی.
آیه ۲۹ سوره فاطر را دختر بی خواستگار پیوسته و بطور منظم روزانه تلاوت کند. این عمل مجرب است و بسیار موثر در بخت گشائی. نتایج و عجایب بسیار دارد. انشاء الله تعالی.
آیه ۲۹ سوره فاطر :
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ.
توجه نمائید:
تلاوت آیه را به مدت چهل روز به طور مرتب انجام داده و در اوقات مختلف ادامه دهید. بهترین زمان پس از انجام فریضه نماز است. روزانه چهل مرتبه خوانده شود مطلوب است.
پس از نماز حتما حتما حتما از خداوند جل جلاله طلب بخت نیکو کنید. توجه کنید که قبل و بعد از طلب حاجت صلوات بفرستید.
اذکار دفع سحر را دائم به کار بندید، چونکه جهت از بین بردن هر گونه بستگی و مانع در کارها بسیار موثر است.
عمل بدانها در روزهای سعد ( یکشنبه و پنج شنبه و جمعه در ساعات اولیه یعنی زمان طلوع آفتاب است) بسیار نیکوست. البته هر زمان دیگری نیز میتوان انجام داد.
این دستور العمل بخت گشائی لازم است که با انجام اعمال موثر دفع سحر و طلسم زیر همراه باشد:
1- سوره های فلق و ناس را هر روز تلاوت نمایید. (صبح و شب)
2- به وقت خواب معوذتین (همان سوره های فلق و ناس را بخوانید).
3- معوذتین را در کاغذ بدون خط بنویسید و همیشه همراه خود داشته باشید.
4- پایان هر نماز آیه الکرسی را حداقل یکبار تلاوت نمایید. آیه اول آنرا بخوانید تا و هو العلی العظیم.
5- حتما حتما حتما در هنگام اذان یا اندکی قبل یا پس از آن که درهای استجابت دعا گشوده است جهت عنایت بخت نیکو از جانب خداوند متعال دعا و طلب حاجت کنید. شک نکنید.
بسیار مجرب است. مستجاب است انشاء الله تعالی .
صيغه موقت چيست؟
صیغه موقت به معناي (ازدواج موقت ) است.صيغه موقت به این معنی است که زن و مردي که با هم ازدواج موقت مي کنند، فقط تا زماني که مدت عقد تمام نشده ، با هم زن و شوهرند . بعد از تمام شدن مدت ديگر زن و شوهر نيستند ،مثلا اگر براي مدت ده روز ازدواج کرده باشند، بعد از ده روز ديگر نسبت به هم محرم نيستند. در ازدواج موقت یا همان صيغه موقت رضايت زن و مرد و خوانده شدن عقد و مشخص کردن مهريه و مدت لازم است.اگر دختر باکره باشد، به نظر بيش تر مراجع معظم تقليد بايد از پدرش رضايت بگيرد.
شايد اينها سوالات بسياري از شما عزيزان باشد آيا عقد یا صيغه موقت بايد داراي شرايط خاص باشد ؟
آيا نياز به عاقد دارد؟
آيا بايد با الفاظ خاصي خوانده شود ؟
آيا در صيغه موقت حتما بايد مدت در آن قيد شود يا خير؟
از اين جهت بر آن شديم تا مطالبي در اين رابطه برايتان بيان کنيم.
طبق ماده 1062قانون مدني: “نكاح واقع ميشود به ايجاب و قبول به الفاظي كه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد.”
ازدواج موقت (صيغه موقت) كه رابطه زوجيت بين زن و مرد در مدت معين است به وسيله عقد محقق ميگردد و چون عقد ازدواج موقت يكي از عقود است بايد علاوه بر شرايط عمومي براي صحت عقد، داراي شرايط مخصوص به خود نيزباشد.
قصد انشاء در ازدواج موقت:
قصد و رضاي زوجين در صيغه موقت از شرايط صحت عقد است. لذا مرد يا زن يا وكيل آنها كه صيغه عقد موقت را ميخواند بايد قصد انشاء داشته باشد يعني اگر خود مرد و زن صيغه را ميخوانند، زن به گفتن “زوجتكنفسي” قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن “قبلت التزويج” زن بودن او را براي خود قبول نمايد و اگر وكيل مرد و زن صيغه را ميخواند، به گفتن “زوجت و قبلت” قصدش اين باشد كه مرد و زني را كه او را وكيلكرده است، زن و شوهر شوند.
بنابراين اگر زن و مرد راضي به عقد صيغه موقت نباشند يا اينكه يكي از طرفين، مورد اجبار و اكراه قرار گرفته باشد و يا آنكه بدون قصد انشاء، مثلا به لحاظ شوخي صيغه را جاري نمايد، اين شرط كه از صحت ازدواج موقتاست رعايت نشده و باطل ميباشد.
در نتيجه اگر زن يا مردي را اجبار به ازدواج موقت با ديگري نمايند كه شخص مكره بدون اراده، مجبور به پذيرش ازدواج است اين ازدواج یا صيغه موقت صحيح نميباشد.
الفاظ در ازدواج.موقت:
در ازدواج یا صيغه موقت تنها اراده و رضايت زن و مرد براي تحقق عقد كافي نيست بلكه بايد از الفاظي استفاده كرد كه قصد طرفين را مبني بر ازدواج یا صيغه موقت برساند. بنابراين معاطات در عقد ازدواج موقت پذيرفته نشده است.
در اينكه خواندن صيغه ازدواج موقت با چه زبان و الفاظي باشد كافي است كه لفظ فارسي باشد و لفظ عربي ضرورت ندارد و صيغه خاص نيز ضرورت ندارد، بلكه همين مقدار كه الفاظ، قصد ازدواج موقت را برساند كافياست.
ايجاب و قبول:
ايجاب عبارت است از اعلام قصد ازدواج “موقت” گوينده با مخاطب خود. قبول عبارت از اعلام پذيرش آن امر است. ايجاب عموما از طرف زن و قبول از طرف مرد ميباشد.
توالي ايجاب و قبول:
براي اينكه اراده هر دو طرف در نظر عرف مربوط به هم باشد و فاصله بين ايجاب و قبول امكان توافق واقعي زوجين را بر هم نزند، در ماده 1065 قانون مدني تصريح شده است كه:
“توالي عرفي ايجاب و قبول شرط صحت عقد است.”
يعني قبول بايد در زماني گفته شود كه عرف آن را متوالي و مربوط به ايجاب بداند.
ايجاب و قبول توسط ولي در ازدواج موقت:
ماده 1063 قانون مدني: “ايجاب و قبول ممكن است از طرف خود مرد و زن صادر شود و يا از طرف اشخاصي كه قانونا حق عقد دارند.”
با توجه به ماده 1071 قانون مدني، به نظر ميرسد منظور از “اشخاصي كه قانونا حق عقد دارند” موردي است كه ازدواج یا صيغه موقت توسط ولي انجام ميگيرد و اين ماده نميخواهد مورد وكالت را بيان دارد.“تعيين زن و شوهر به نحوي كه براي هيچ يك از طرفين در شخص طرف ديگر شبهه نباشد شرط صحت نكاح است.”
[صيغه موقت چيست,صيغه موقت,ازدواج موقت,ازدواج موقت در اسلام,عقدموقت,الفاظ در ازدواج یا صیغه موقت]
صیغه موقت
شرايط عاقد در ازدواج یا صيغه موقت:
ماده 1064 قانون مدني: “عاقد بايد عاقل و بالغ و قاصد باشد.”
عاقد به كسي گفته ميشود كه صيغه عقد ازدواج را جاري ميسازد و كسي كه صيغه را جاري ميسازد بايد داراي سه ويژگي باشد:
قسمت الف ـ عاقل باشد: كسي كه صيغه عقد ازدواج موقت را جاري ميسازد بايد عاقل باشد، پس اگر شخص ديوانه، صيغه عقد را جاري سازد عقد باطل است.
قسمت ب ـ بالغ باشد: كسي كه صيغه عقد ازدواج موقت را ميخواند بايد بالغ باشد. به استناد تبصره 1 ماده 1210 قانون مدني سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال تمام قمري است. بنابراين چنانچه طفلصغيري صيغه را جاري سازد عقد باطل است.
قسمت ج ـ قاصد باشد: يعني قصدش از جاري كردن صيغه ازدواج موقت اين باشد كه در مدت معين، پيمان زناشويي را منعقد مينمايد. بنابراين اگر شخصي از روي مزاح و يا در حال مستي، صيغه عقد را جاري سازد اين عقدباطل است.
در نتيجه كسي كه صيغه عقد ازدواج موقت را جاري مينمايد، چه براي خودش چه به وكالت از طرف زوجين يا از طرف يكي از زوجين يا ولي يكي از زوجين، بايد داراي شرايط مذكور در ماده 1064 باشد. لذا اگر دختر وپسري كه نابالغ هستند يا عاقل نيستند و يا قصد نداشته باشند، صيغه عقد ازدواج موقت را جاري نمايند، اين عقد باطل است.
تعيين زن و شوهر در ازدواج موقت:
ماده 1067 قانون مدني: “تعيين زن و شوهر به نحوي كه براي هيچ يك از طرفين در شخص طرف ديگر شبهه نباشد شرط صحت نكاح است.”
يكي از شرايط صحت عقد ازدواج موقت تعيين مرد و زن است به نحوي كه موجب اشتباه نشده و كاملا معين باشد. لذا چنانچه وكيل مرد و زن و يا ولي آنها ميخواهد صيغه عقد ازدواج موقت را جاري نمايد، بايد زن و شوهررا در عقد، معين نمايد و اين ممكن است با بردن اسم آنها و يا با اشاره به آنها صورت پذيرد به طوري كه براي طرف ديگر در عقد جاي هيچگونه شك و شبههاي باقي نماند.
بنابراين چنانچه مردي داراي چند دختر باشد و به مرد بگويد يكي از دخترانم را به عقد تو درآوردم به لحاظ آنكه معين نيست كدام دختر را به عقد مرد درميآورد، اين عقد باطل و بلااثر است.
تعليق در ازدواج موقت:
ماده 1068 قانون مدني: “تعليق در عقد، موجب بطلان است.”
تعليق در لغت به معني بلاتكليف نهادن يك كار است به طوري كه نفيا و اثباتا تصميمي راجع به آن نگرفته باشد.مانند اينكه مرد به زن بگويد تو را به زوجيت خود برگزيدم اگر از سفربرگشتم يا اينكه زن به مرد بگويد خود را به عقد ازدواج موقت تو درآوردم اگر فردا هوا آفتابي باشد و ابر نباشد. در مثالهاي فوق چون عقد ازدواج موقت معلق به شرطي است كه مجهول است لذا صیغه موقت باطل است.
ماده 1075 قانون مدني:“نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت معيني واقعشدهباشد.”
نحوه خواندن صيغه ازدواج موقت:
اول ـ اگر زن و مرد خودشان صيغه را بخوانند: اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد ازدواج موقت را بخوانند، بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند چنانچه زن بگويد:
“زوجتك نفسي في المدته المعلومه علي المهر المعلوم” )يعني ـ من خودم را به همسري تو در مدت معين و با مهر معين درآوردم (بعد بدون فاصله مرد بگويد: “قبلت”(قبول كردم)صحيح است.
دوم ـ اگر ديگري را وكيل كنند: اگر زن و مرد، شخص ديگري را وكيل كنند كه صيغه ايجاب و قبول عقد ازدواج موقت را جاري نمايد، در اين صورت اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: “متعت موكلتي موكلك في المدتهالمعلومه علي المهر المعلوم” (يعني موكله خودم را به ازدواج موكل تو در مدت معين با مهر معين درآوردم )پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: “قبلت لموكلي هكذا” (يعني قبول كردم براي موكل خودم همين طور (صحيح است
تعيين مدت در صیغه موقت:
ماده 1075 قانون مدني:“نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت معيني واقعشدهباشد.”
از مفهوم ماده مذكور به دست ميآيد كه اگر براي صيغه موقت مدت تعيين نشده باشد،عقد ازدواج صحيح است و آن به عقد دائم مبدل ميشود.
اما گفته شده دسته ديگري از فقهاء عظام عقيده دارند كه در صورت عدم ذكر مدت،عقد ازدواج موقت باطل است و مبدل به ازدواج دائم نميشود زيرا در ازدواج موقت (صيغه موقت) تعيين مدت شرط است پس چنانچه عقد فاقد اين شرط باشد باطل است.
اگر چه قانون مدني در ماده 1075 قول مشهور فقهاء عظام را پذيرفته است اما به نظر ميرسد قولي كه نظر به بطلان عقد ازدواج موقت در صورت عدم تعيين مدت دارد، صحيح تر به نظر ميرسد.خصوصا اينكه زن و مرد اراده خود را براي صيغه موقت با آثار آن در نظر داشتهاند و حال آنكه در صورت عدم تعيين مدت و مبدل شدن ازدواج موقت به ازدواج دائم، موجب ضرر به زن و مرد، خصوصا مرد ميشود ماننداينكه مجبور به پرداخت نفقه ميشود و نيز زن از مرد و بالعكس از همديگر ارث ببرند و منظور آنها اين نبوده است.
ماده 1076 قانون مدني: “مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود.”
يعني بايد مدت طوري باشد كه هيچگونه ابهامي نداشته باشد و آغاز زمان و آخر زمان ازدواج موقت كاملا معين باشد حتي اگر مدت كم باشد مانند يك روز يا يك ساعت و يا مدت ازدواج موقت طولاني باشد مانند سي و چهلسال.
چنانچه در ازدواج موقت (صيغه موقت)، مدت ذكر شود اما اول و آخر آن معين نشود مانند اينكه مردي زني را به عقد ازدواج موقت خود دربياورد به مدت يك سال اما معلوم نكند كه آغاز يك سال از چه وقت است، بيان شده كه ابتداء آن اززمان عقد محسوب ميگردد، زيرا اطلاق عقد اقتضاء دارد كه مدت بلافاصله شروع شود.
اما برخي ديگر از حقوقدانان اظهار ميدارند “آغاز مدت ازدواج موقت، بايد پيوسته به زمان انعقاد عقد باشد و نبايد جداي از آن باشد و به نظر ميرسد نظر اخير صحيح تر باشد.
***صيغه موقت***
منابع: قانون مدني
کتاب روابط زوجين در ازدواج موقت
رساله امام خميني
ندا سادات پاک نهاد/ وکيل پايه يک دادگستري
گروه جامعه و ارتباطات
اگر زن و مرد بخواهند خودشان صیغه عقد را بخوانند، بعد از آن که مدت و مهریه معین شد، زن باید بگوید:
زوّجتُکَ نفسی فی المّدت المعلومۀِ علی المهرِ المعلوم؛
من خودم را به همسری تو در آوردم با مدت معین و با مهر معین.
بعد باید مرد بگوید: قَبِلتُ؛
قبول کردم.
صیغه عقد موقت میتواند فقط توسط یکی از طرفین (مرد یا زن) خوانده شود. مثلا اگر مرد صیغه را میخواند، ابتدا به زن بگوید: آیا من وکیلم تو را به مدت و مهر معلوم شده به عقد خودم درآورم. زن در جواب میگوید: آری. آنگاه مرد اینگونه صیغه را جاری میکند:
زوّجتُ موکّلتی لنفسی لنفسی فی المدت المعلومۀ علی المَهر المعلوم؛
من موکّلم را به ازدواج خود در آوردم در مدت و مهر مشخص شده.
سپس دوباره مرد میگوید:
قبلت لنفسی هکذا؛
قبول کردم برای خودم این طور.
بیشتر مراجع تقلید معتقدند که اگر امکان خواندن صیغهی عقد به زبان عربی نباشد، میتوانند ترجمه آن را به فارسی یا هر زبان دیگری بخوانند و لازم نیست وکیل بگیرند.
چند نکته مهم:
1.جهت انجام صیغه ی موقت نیاز به دانستن احکامی است که با مراجعه به سایت یا دفتر مراجع خود ، نظر آنان را در این باره جویا شوید.
جهت یادآوری دوستان عرض کنم که قبلا باید مقدار مهریه و مدت ازدواج تعین شده با شد .بعد صیغه عقد خوانده شود. ضمنا دختران باكره كه سابقه ازدواج ندارند بنا بر نظر عده ای از مراجع لازم است در ازدواج موقت نخست از پدر اجازه بگیرند. به امید اینكه همه به رفع نیازهای خود از راه شرعی و الهی رو آورند. انشاء الله
آیت الله بهجت:
1943. اگر استمناء نكردن كسى كه شهوت او را گرفته است، باعث شود كه او فعل حرامى ـ مانند زنا و يا لواط كه حدّ هم دارند ـ مرتكب شود، در اين صورت آيا استمناء كردن جايز مى شود؟
ج. تمام اين كارها به مراتب حرام است و واجب است ازدواج دايم يا موقت كند.
آیت الله سیستانی:
سؤال: حكم شرعى استمناء چيست ؟ آيا كفاره دارد؟
پاسخ: حرام و گناه کبیره است،ولى كفاره ندارد وحكم آن اين است كه بايد براى نماز ومانند آن غسل نمايد وواجب است كه توبه نمايد واز اين كار دست بردارد.
سؤال: گناه استمنا چگونه بخشيده مى شود ؟ و چگونه مى توان از آن خوددارى کرد ؟
پاسخ: با توبه بخشيده مى شود و با اراده و همت مى توان از آن جلوگيرى کرد .
سؤال: كسانى كه قادر به ازدواج دائم و موقت نيستند آيا مى توانند به استمناء ارضاء كنند ؟
پاسخ: استمناء حرام و گناه است . و تنها راه مشروع براى ارضاى غريزه ازدواج است .
آیت الله وحید خراسانی:
سوال 281 : حکم استمناء برای خانمها چست؟
ج-در حرمت استمناء فرقی بین زن و مرد نمی باشد.
سوال 282 : آیا بازی کردن و ملاعبه در صورتی که منی بیرون نیاید و قصد استمناء هم نداشته باشد، جایز است؟
ج-در فرض مذکور ملاعبه شخص با خودش اگر به قصد تحریک شهوت باشد بنابر احتیاط واجب ترک شود.
سوال 283 : جوانی هستم که مبتلا به خود ارضائی شده ام، چه راهی برای درمان خود ارضائی پیشنهاد می شود؟
ج-اينكه شما گرفتار اين مفسده شده ايد ، قابل حل است .چون يك خصوصيت بسيار مهم ومفيد و ارزشمند هنوز در شما باقي است ،وآن اينكه شما عمل بد خود را بد مي بينيد ، واي بحال كساني كه عمل بد خود را خوب مي بينند (زيّن له سوء عمله). شما بااين خصوصيت مي توانيد گذشته را جبران كنيد ، ودر آينده يك شخصيت مفيد باشيد. پيشنهادات كلي: 1 - سعي كنيد نماز خود را اول وقت بخوانيد . 2- بعد از نماز صبح دعاي عهد را كه آخر مفاتيح است بخوانيد ،وتوسل به صاحب خود ولي عصر عليهالسلام داشته باشيد . 3- اول صبح پنج مرتبه آية الكرسي را بخوانيد . نسبت به خود ار ضايي: 1. با پزشك مشورت كنيد . 2. ورزش بيشتر بنماييد . 3. خود را به خواندن داستان انبياء و بزرگان مشغول كنيد . 4. در صورتی که توانایی جسمی داشته باشید روزه مستحبی بگیرید. 5. از مطالعه و فکر و هرچه که موجب تحریک شهوت می شود دوری کنید. 6. از معاشرت با اشخاص آلوده اجتناب نموده و با دوستان متدین همنشینی و رفاقت داشته باشید. 7. در مجالس دینی و مذهبی و مجالس اهل بیت علیهم السلام شرکت کنید. 8. سعي كنيد وقت اضافه اي براي شما باقي نماند. 9. بعد از خستگی کامل به رختخواب بروید. 10. وسائل و مقدمات ازدواج خود را فراهم آورید، خداوند به شما کمک خواهد فرمود.
آیت الله مکارم شیرازی:
س- متاسفانه دچار عادت استمنا میباشم واحساس گناه نیز می کنم، چون گناه دارد ولی نمی توانم بر آن فائق شوم واز طرفی روان پزشک میگوید این حکم دیگر قدیمی شده این برای آن زمانی بود که مردها زود ازدواج می کردند و مشکل زن گرفتن نبود پس الان که امکان زن گرفتن وآمیزش نیست مناسب نیز هست واصلا بد نیست وضرری ندارد چون این عمل دقیقا مثل آمیزش جنسی است حتی اگر فرد در آمیزش طبیعی دارای مشکل شد این عمل را مفید وبا عث رشد می داند که از لحاظ علمی نیز ثابت شده است به نظر شما حکم شرعی در این مورد چیست؟
ج- استمناء طبق آیات قرآن و روایات معصومین و حکم عقل حرام و از گناهان کبیره است و عوارض نامطلوبی در دنیا و در جهان آخرت دارد. شرح این مطلب و راه های مبارزه با آن را در کتاب مشکلات جنسی جوانان نوشته ایم.
سوال: اگر خانمی قبل از این که غسل جنابت انجام دهد، حائض شود وظیفه اش چیست؟ آیا می تواند قبل از پاک شدن از حیض غسل جنابت کند؟
امام خمینی(ره):
در حالت حیض صحّت غسل جنابت خالی از اشکال نیست.
(العروة الوثقی، 1383، ج1، ص 247، م 43، پاورقی 1)
آیة الله اراکی(ره):
بله می تواند و جنابت مرتفع می شود اگر چه حدث حیض باقی است.
(استفتائات، 1373، ص 12، س 7)
(العروة الوثقی، ج1، ص 247، با استفاده از م 43)
آیة الله بهجت(ره):
می تواند و نیز بعد از پاک شدن یک غسل به نیت هر دو بکند البته اگر خواست در حین عادت غسل کند در حین غسل از خارج شدن خون لازم است تحفظ کند.
سوال: الف) خانمی قبل از این که غسل جنابت را انجام دهد، حائض شده است اگر قبل از پاک شدن از حیض از خارج شدن خون تحفّظ کرده و غسل جنابت را انجام دهد، آیا رفع حدث جنابت شده است یا خیر؟ ب)اگر بعد از پاک شدن هم، یک غسل به نیت هر دو بکند آیا برای نماز باید وضو بگیرد یا خیر؟
الف)بله.
ب)احتیاط به نحو مذکور مناسب است. اگر در اثناء حیض غسل کرده و در این صورت وضو لازم است.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیت الله تبریزی(ره):
غسل جنابت قبل از پاک شدن از حیض مانعی ندارد، لکن در مورد سوال بر زن لازم نیست در حال حیض غسل جنابت بنماید می تواند تأخیر بیندازد وقتی حیض تمام شد یک غسل انجام دهد، کافی است. والله العالم
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله خامنه ای(دام ظلّه):
نمی تواند و صحت غسل جنابت در حال حیض، محل اشکال است.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله خوئی(ره):
می تواند غسل جنابت کند و از جنابت پاک شود.
(العروة الوثقی مع تعلیقه، 1421 هـ ق، ج1، ص 232 م 43)
(نهاج الصالحین، ج1، ص 64، م 233)
آیة الله سیستانی(دام ظلّه):
می تواند غسل جنابت کند و از جنابت پاک می شود ولی چون حیض باقی است احکام جنابت که همان احکام حیض است نیز باقی است.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله شبیری زنجانی(دام ظلّه):
غسل جنابت در حالت حیض مانعی ندارد.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظلّه):
انجام غسل جنایت در حال حیض اشکال ندارد. والله العالم
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله فاضل لنکرانی(ره):
بلی.
سوال: خانمی قبل از این که غسل جنابت را انجام دهد، حائض شده است. اگر قبل از پاک شدن از حیض از خارج شدن خون تحفّظ کرده و غسل جنابت را انجام دهد، آیا رفع حدث جنابت شده است یا خیر؟ اگر بعد از پاک شدن هم، یک غسل به نیت هر دو بکند آیا برای نماز باید وضو بگیرد یا خیر؟
ج) اگر زن در حال حیض غسل جنابت یا غسل واجب و مستحب دیگری انجام دهد کفایت می کند گر چه به واسطه حیض نماز نمی تواند بخواند. ولی اگر صبر کند و بعد از پاک شدن از حیض یک غسل به نیّت هر دو بکند یا به نیت یکی از آن ها انجام دهد کفایت از غسل جنابت و حیض و هر غسل دیگری می کند؛ و در فرض جنابت نیاز به وضو ندارد اما اگر جنب نبود باید وضو هم برای نماز بگیرد.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله گلپایگانی(ره):
غسل جنابتش صحیح است و رفع جنابت از او می شود.
(مجمع المسائل، 1411 هـ ق، ج1، ص 247، م 43 فی احکام الحائض)
آیة الله مکارم شیرازی(دام ظلّه):
وظیفه ای ندارد ولی اگر غسل جنابت کند غسلش صحیح است و از جنابت پاک می شود.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله نوری همدانی(دام ظلّه):
بلی، می تواند غسل جنایت کند.
(استفتائات موجود در واحد پاسخ به سوالات)
آیة الله وحید خراسانی(دام ظلّه):
غسل جنایت در حال حیض صحیح است.
(منهاج الصالحین، 1386 ج2، ص 68، م 233)
احکام شرعی,غسل حیض,غسل جنابت,احکام دینی,احکام شرعی,احکام بانوان
پولی که به عنوان شاباش دریافت میشود، دو صورت دارد: 1. اگر در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتیکه صاحبان آن را میشناسند باید به آنها برگردانند. اما اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهند و برای این کار از حاکم شرع (مرجع تقلید) اجازه بگیرند. 2. اگر به عنوان هدیه به عروس و داماد یا دیگر افراد باشد، در این صورت دریافت آن حرام نیست.
این مقاله برخی مسائل مربوط به احکام رقص را مورد بررسی قرار میدهد:
سوال: آیا پولی که در عروسی به عنوان شادباش میگیرند حرام است؟ در صورت حرمت با آن چه باید کرد؟
شرح سوال:
موقع رقصیدن عروس و داماد، مهمانان به عنوان شادباش به آنها پول میدهند و عروس و داماد نمیدانستند که این پول حرام است پس از عروسی متوجه شدند، حال این پول حرام را چه کار باید کرد؟ (نمیخواهند پول حرام وارد زندگیشان شود) آیا میتوان به عنوان صدقه رد کرد؟ آیا به این پول خمس تعلق میگیرد؟
پولی که به عنوان شاباش دریافت میشود، دو صورت دارد:
1. اگر در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتیکه صاحبان آن را میشناسند باید به آنها برگردانند. اما اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهند و برای این کار از حاکم شرع (مرجع تقلید) اجازه بگیرند.
2. اگر به عنوان هدیه به عروس و داماد یا دیگر افراد باشد، در این صورت دریافت آن حرام نیست.
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سۆال، چنین است:
حضرت آیة الله العظمی خامنهای(مد ظله العالی):
ج 1) شاباش اگر در مقابل رقص حرام باشد، جایز نیست و در هر صورت اگر صاحبان آنها را مىشناسند باید به صاحبان آنها برگردانند و اگر از پیدا کردن صاحبان آنها مأیوس هستند از طرف صاحبش به فقیر صدقه بدهید و برای این کار بنا بر احتیاط واجب از حاکم شرع اذن بگیرند.
ج 2) خمس ندارد.
حضرت آیة الله العظمی سیستانی(مد ظله العالی):
گرفتن پول حرام نیست هر چند رقص آنها جلو دیگران حرام است و این پول خمس دارد.
حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی(مد ظله العالی):
اگر شاباش را در برابر رقص بدهند اشکال دارد و چنانچه مقدار آن را میدانید و صاحبان آن را میشناسید آن را برگردانید.
حضرت آیة الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی):
در صورتیکه پول در ازای رقص باشد دریافت آن حرام است و در صورتیکه صاحبان آن را میشناسند باید به آنها برگردانند.
برخی احکام رقص از دیدگاه آیة الله خامنه ای دام ظله:
سوال: آیا رقص محلى در عروسىها جایز است؟ شرکت در این مجالس چه حکمى دارد؟
ج. رقص مرد بنا بر احتیاط واجب حرام است و رقص زن براى زنان اگر عنوان لهو بر آن صدق کند مثل اینکه جلسه زنانه تبدیل به مجلس رقص شود، محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن است؛ در غیر اینصورت هم اگر بهگونهاى باشد که باعث تحریک شهوت شده و یا مفسدهاى بر آن مترتب شود و یا همراه با فعل حرام (مانند موسیقى و آواز حرام) باشد یا مرد نامحرمى حضور داشته باشد، حرام است؛ و در حکم فوق تفاوتى بین مجلس عروسى و غیر آن نیست و شرکت در مجالس رقص هم اگر به عنوان تأیید کار حرام دیگران محسوب شود و یا مستلزم کار حرامىباشد جایز نیست و در غیر این صورت اشکال ندارد.
سوال: رقص در مجالس زنانه بدون موسیقى حرام است یا حلال؟ و در صورتى که حرام باشد، آیا ترک مجلس بر شرکت کنندگان واجب است؟
ج. رقص زن براى زنان اگر عنوان لهو بر آن صدق کند مثل اینکه جلسه زنانه تبدیل به مجلس رقص شود، محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن است؛ در غیر اینصورت هم اگر بهگونهاى باشد که شهوت را تحریک کند و یا مستلزم کار حرام و یاترتّب مفسدهاى باشد، حرام است و تَرک آن مجلس به عنوان اعتراض بر کار حرام، چنانچه مصداق نهى از منکر محسوب شود، واجب است.
سوال: مشاهده رقص دسته جمعى مردان و رقص دختران خردسال از تلویزیون و غیر آن چه حکمى دارد؟
ج. نگاهکردن به آن اگر موجب تحریک شهوت شود و یا باعث تأییدِ فرد گناهکار و تجّرى او و یا ترتّب فساد گردد، جایز نیست.
سوال: اگر رفتن به عروسى بهخاطر احترام به عادتهاى اجتماعى باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشکال شرعى دارد؟
ج. اصل شرکت در عروسىهایى که احتمال رقص در آنها وجود دارد تا زمانى که به عنوان تأییدِ مرتکب کار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا به حرام هم نشود، اشکال ندارد.
سوال: آیا رقص زن براى شوهرش یا مرد براى همسرش حرام است؟
ج. اگر رقص زن براى شوهرش یا برعکس، همراه ارتکاب حرامى نباشد، اشکال ندارد.
با چه زنهایی ازدواج كردن حرام است؟
سۆال 1: با چه زنهایی ازدواج كردن حرام است لطفاً توضیح دهید؟
جواب: ازدواج با محارم حرام است مثل مادر و خواهر و مادرزن و مادربزرگ و خاله و عمه و برادرزاده و خواهرزاده و خواهر رضاعی و ... و همچنین ازدواج با زنهایی كه طی سبب خاصی حرام مۆبد می شوند. (توضیح المسائل 12 مرجع، ج2، م2384 و 2388 و م2400)
سۆال 2: آیا انسان می تواند با خواهر زن خود ازدواج نماید؟
جواب: جمع بین دو خواهر در ازدواج صحیح نیست و حرام است. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص124، س120)
سۆال 3: بعد از طلاق و جدایی از زن اول كه در عقد دائم بوده, پس از چه مدتی می توان با خواهر او ازدواج نمود؟
جواب: اگر طلاق بائن است بعد از طلاق, و اگر رجعی است بعد از گذشت ایّام عدّه می توان با او ازدواج كرد. (استفتائات امام (ره)، ج3، ص124، س119)
سۆال 4: آیا دو دختر كه به هم چسبیده هستند و بالغ شده اند, می توانند ازدواج كنند؟
جواب: مجرد اتصال آن دو مانع از ازدواج نیست و با مراعات وظائف و شرایط شرعیه می توانند ازدواج كنند. (ر.ك استفتائات امام (ره)، ج3، ص125، س122)
سۆال 5: خانمی كه در عده طلاق بوده با عدم علم به حرمت مۆبّد به عقد دیگری درآمده است لطفاً حكم الهی را در این باره بیان فرمایید؟
جواب: عقد ازدواج در حال عدّه غیر سبب حرمت ابدی است. بلی در صورتی كه زن و مرد جاهل باشند به اینكه زن در عدّه است و یا جاهل باشند به اینكه عقد در حال عدّه جایز نیست و دخول هم محقق نشده باشد حرمت ابدی پیدا نمی شود و فقط عقد باطل است و بعد از گذشت عدّه می توانند با هم ازدواج كنند. (ر.ك استفتائات امام (ره)، ج3، ص126، س125)
سۆال 6: آیا ازدواج با فرد شرابخوار حرام است؟
جواب: خیر كراهت شدیده دارد و مذموم است. (ر.ك استفتائات امام (ره)، ج3، ص126، س126)
سۆال 7: عقد دائم اهل كتاب (مسلمان و مسیحی) یا غیر اهل كتاب مثل كمونیست در صورتی كه هر دو نفر در دین خود باقی بمانند صحیح است یا خیر؟
جواب: ازدواج دائم مسلمان با غیر مسلمان ولو اینكه كتابی باشد باطل است, بلی ازدواج موقّت مرد مسلمان با زن كتابی جایز می باشد ولی ازدواج با غیر اهل كتاب ولو اینكه موقّت باشد باطل است. (ر.ك استفتائات امام (ره)، ج3، ص127)
سۆال 8: خانمی هستم كه با مرد به ظاهر مسلمانی ازدواج كرده ام ولی پس از مدّتی نماز را ترك كرده و به ضروریات دین اهانت نموده و اظهار كرده كه اسلام را قبول ندارد لطفاً بفرمایید كه تكلیف من چیست؟ آیا او مرتد است؟
جواب: اگر خدا یا رسول خدا یا یكی از ضروریات دین را جدّاً انكار می كند مرتدّ است, و شما باید از او جدا شوید و با او نامحرم هستید, و نیازی به طلاق هم نیست. (ر.ك استفتائات امام (ره)، ج3، ص129، س135)
در این ترفند قصد داریم روشی را برای افزایش سرعت باز شدن صفحات اینترنت معرفی کنیم که احتمالاً پیش از این امتحانش نکردهاید. با این روش به طور قطع افزایش سرعت را به همراه خواهید داشت؛ اگر چه ممکن است برای برخی افراد تغییرات چندان محسوس نباشد یا بالعکس برای برخی افزایش سرعت قابل ملاحظه باشد.
در اینجا قصد داریم با عوض کردن سرور Domain Name Service (به اختصار DNS) سرعت بارگذاری صفحات را افزایش دهیم. اما سرور DNS چیست؟
در محیط اینترنت هر وبسایت اینترنتی با یک شماره IP شناخته میشود که با وارد کردن آن IP در نوار آدرس مرورگر، میتوانید به سرور آن وبسایت متصل شوید. مثلاً آدرس IP وبسایت tarfandestan.com شمارهی 199.167.138.73 است اما از آنجا که حفظ کردن عبارت tarfandestan.com بسیار سادهتر از این شماره است، لذا سرویس DNS را ابداع کردند تا بتوان به هر شماره IP، عبارتی آسانتر را اختصاص داد.
وقتی در نوار آدرس مرورگر اینترنتی خود عبارت www.tarfandestan.com را تایپ کرده و Enter میزنید، این عبارت ابتدا برای ترجمه شدن به سرور DNS ارسال میشود و پس از بدست آمدن شماره IP مربوط به این آدرس، تازه عمل بارگذاری صفحه آغاز میشود. حال اگر سرعت سرور DNS ای که کامپیوتر شما از آن استفاده میکند پایین باشد، مرحلهی ترجمهی اسم وبسایت نیز دیرتر پایان میپذیرد و در نتیجه بارگذاری صفحه نیز به تعویق میافتد. برای هر منطقه جغرافیایی و برای انواع سرعتهای اینترنتی، سرورهای DNS مختلفی وجود دارد که در این ترفند خواهید آموخت که چگونه بهترین و سریعترین سرور DNS مناسب با سرعت اینترنت و محل سکونت خود را بیابید.
برای یافتن بهترین سرورها نیاز به ابزاری برای آنالیز سرعت سرورهای DNS دارید. از لینک زیر ابزار namebench را دانلود کنید:
پس از دانلود فایل آن را از حالت فشرده خارج کرده و اقدام به نصب برنامه کنید.
پس از اجرای برنامه، در محیط برنامه مطمئن شوید که تیک گزینههای Include global DNS providers و Include best available regional DNS services خورده باشد.
در قسمت Your location نیز Iran انتخاب شده باشد.
همچنین تمام برنامههایی که پنهای باند اینترنت را اشغال میکنند یا سرعت آن را پایین میآورند ببندید (مانند نرمافزارهای مدیریت دانلود، بهروزرسان ویندوز، برنامههای رد تحریمهای اینترنتی و...) و در نهایت روی دکمهی Start Benchmark کلیک کنید.
عملیات آنالیز برای یافتن بهترین سرور DNS آغاز میشود (ترفندستان) و حدود 30 دقیقه این پروسه به طول خواهد انجامید. در طول این مدت سعی کنید از اینترنت استفاده نکنید تا احتمال خطای محاسباتی در هنگام آنالیز سرورها کم بشود.
پس از اتمام عملیات صفحهای حاوی نتایج آنالیزها ظاهر میشود. در گوشهی بالا سمت راست صفحه، سه سروری که بیشترین سرعت را در تستهای برنامه داشتهاند نشان داده شده است. شما با جایگزین کردن هرکدام از این سه سرور با سرور فعلی خود، سرعت بیشتری در بارگذاری صفحات خواهید داشت. آدرس این سه سرور را در جایی یادداشت کنید چرا که در ادامهی ترفند نیاز است که آنها را به عنوان سرور جدید DNS به ویندوز معرفی کنید.
برای جایگزین کردن سرورهای DNS مطابق زیر عمل کنید:
در ویندوزهای 7 و 8: کلیدهای Win+R را بزنید و در محیط Run عبارت control را بنویسید تا به Control Panel هدایت شوید. حال به بخش Network and Sharing Center رفته و در قسمت سمت چپ پنجره روی Change adapter settings کلیک کنید. حال بر روی کانکشن کارت شبکهی خود که از آن برای اتصال به اینترنت استفاده میکنید (به طور پیشفرض Local Area Connection) راستکلیک کرده و Properties را بزنید. در پنجرهی باز شده روی Internet Protocol Version 4 کلیک کنید و سپس Properties را انتخاب کنید. در این قسمت گزینهی Use the following DNS server addresses را انتخاب کنید و در دو فیلد زیر آن، به ترتیب دو آدرس از سه آدرسی که یادداشت کردهاید را وارد نمایید. در نهایت تمام پنجرهها را OK کنید تا سرور DNS ویندوز تعویض شود.
در ویندوز XP: از منوی Start به Control Panel و سپس به Network Connections بروید. بر روی کانکشن کارت شبکهی خود که از آن برای اتصال به اینترنت استفاده میکنید (به طور پیشفرض Local Area Connection) راستکلیک کرده و Properties را بزنید. حال گزینهی Internet Protocol را انتخاب کرده و روی Properties کلیک کنید. در پنجرهی باز شده گزینهی Use the following DNS server addresses را انتخاب کنید و در دو فیلد زیر آن، به ترتیب دو آدرس از سه آدرسی که یادداشت کردید را وارد نمایید. در نهایت تمام پنجرهها را OK کنید تا سرور DNS ویندوز تعویض شود.
برای بازگردانی تنظیمات به حالت اولیه نیز کافی است همین مسیرها را طی نمایید و به جای گزینهی Use the following DNS server addresses، گزینهی Obtain DNS server address automatically را انتخاب کنید.
هنگامی که ویندوز آپدیت میشود، آپدیتهای قبلی مشابه با آن حذف نمیشوند بلکه در پوشهای به نام WinSxS، از زیرمجموعهی پوشهی Windows ذخیره میگردند. این امر برای درایورهای مختلف نیز اتفاق میافتد و در صورت نصب نسخهی جدید یک درایور، نسخه قبلی به پوشهی ذکر شده منتقل میگردد. این فایلهای قدیمی، حجم قابل توجهی از درایوی که ویندوز در آن نصب است را اشغال میکنند. اگر شما نیز مانند بسیاری از کاربران با مشکل کمبود فضای هارددیسک مواجه هستید حذف این فایلها کمک شایانی به شما خواهد کرد. در این ترفند نحوهی حذف این بهروزرسانیهای قدیمی را برای شما بازگو مینماییم. این ترفند بر روی ویندوزهای 7، 8 و 8.1 قابل انجام است.
حذف فایلهای آپدیت در ویندوز 8 و 8.1:
Computer را باز کنید (ترفندستان) و بر روی درایو C راستکلیک کنید.
گزینهی Properties را انتخاب کنید.
در سربرگ General بر روی Disk Cleanup کلیک کنید.
گزینهی Clean up system files را برگزینید.
اکنون در قسمت Files to delete به دنبال Windows Update Cleanup بگردید و تیک آن را بزنید.
اکنون OK را بزنید تا عملیات پاکسازی فایلها انجام گیرد.
در انتها لازم است یک بار ویندوز را ریاستارت کنید تا پاکسازی تکمیلی صورت گیرد.
حذف فایلهای آپدیت در ویندوز 7:
این قابلیت به طور پیشفرض در ویندوز 7 قرار ندارد و مایکروسافت اخیراً با عرضهی یک بهروزرسانی، آن را برای این ویندوز فراهم کرده است.
برای دانلود این آپدیت برای نسخهی 32 بیتی ویندوز 7 از لینک زیر:
و برای نسخهی 64 بیتی از لینک زیر استفاده کنید:
پس از راهاندازی مجدد ویندوز، مانند دستورات ذکر شدهی فوق، به Computer رفته و پس از راستکلیک بر روی درایو C گزینهی Properties را انتخاب کنید.
در سربرگ General بر روی Disk Cleanup کلیک کنید.
حال در قسمت Files to delete تیک گزینهی Windows Update Cleanup بزنید.
بر روی OK کلیک کنید تا فایلها حذف شوند.
تاکنون جهت مخفیسازی اطلاعات در محیط ویندوز XP راههای مختلفی ارائه شده است. استفاده از نرمافزارهای جانبی و یا تغییرات در ویندوز، از این گونه راهها بودهاند. اما هماکنون قصد داریم به معرفی روشی جالب و ابتکاری جهت مخفیسازی فایلها و فولدرها در محیط ویندوز XP بپردازیم که با استفاده از آن میتوانید تا درصد بالایی از مخفی ماندن فایلهای خود اطمینان بیابید. این روش بدون نیاز به هر گونه نرمافزار کمکی است و برای رمزگشایی فایلهای مخفی شده نیاز به وارد نمودن رمز عبور خواهد بود و از این حیث نیز این روش میتواند در عین سادگی، بسیار کاربردی باشد.
ابتدا پیش از هر گونه اقدامی قابلیت مشاهده پسوند فایلها را در محیط ویندوز XP فعال کنید. بدین منظور در My Computer از منوی Tools به Folder Options رفته و در تب View تیک گزینه Hide extensions for known file types را بردارید و OK کنید.
در قدم اول از منوی Start وارد Run شده و در آن عبارت Notepad را وارد کرده و Enter بزنید تا برنامه Notepad باز شود.
سپس کدهای زیر را عیناً درون آن Copy و Paste کنید:
@ECHO OFF
title Folder Tarfandestan
if EXIST "Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D}" goto UNLOCK
if NOT EXIST Tarfandestan goto MDLOCKER
:CONFIRM
echo Aya shoma az makhfi sazi in folder etminan darid? (Baleh/Kheyr)
set/p "cho=>"
if %cho%==Baleh goto LOCK
if %cho%==baleh goto LOCK
if %cho%==Bale goto LOCK
if %cho%==bale goto LOCK
if %cho%==Kheyr goto END
if %cho%==kheyr goto END
echo Shoma tanha bayad Baleh Ya Kheyr ra vared konid.
goto CONFIRM
:LOCK
ren Tarfandestan "Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D}"
attrib +h +s "Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D}"
echo Folder makhfi shod.
goto End
:UNLOCK
echo Password jahateh ashkar sazi foldereh makhfi shodeh ra vared konid:
set/p "pass=>"
if NOT %pass%==www.tarfandestan.com goto FAIL
attrib -h -s "Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D}"
ren "Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D}" Tarfandestan
echo Folder ashkar shod.
goto End
:FAIL
echo Password ra ghalat vared kardeid.
goto end
:MDLOCKER
md Tarfandestan
echo Foldereh Tarfandestan Sakhteh shod.
goto End
:End
پس از این کار، از منوی File بر روی Save as کلیک کنید. سپس فایل را با نام دلخواه و پسوند bat. و در محلی به دلخواه خود ذخیره کنید (به عنوان مثال نام آن را Tarfand.bat قرار دهید).
در مرحله بعد به محلی که فایل Tarfand.bat را ذخیره کردید بروید.
اکنون بر روی آن دو بار کلیک کنید.
پنجره ای باز شده و بسته میشود.
پس از آن خواهید دید در همان محل فولدری به نام Tarfandestan ایجاد شده است.
حال شما بایستی فایلها و فولدرهای خود که قصد مخفیسازی آنها را دارید را Copy یا Cut کرده و در درون فولدر Tarfandestan که تازه ایجاد شده است Paste کنید.
پس از این کار، مجدد به سراغ فایل Tarfand.bat بیایید و بر روی آن دوبار کلیک کنید.
پیغامی با مضمون ?Aya shoma az makhfi sazi in folder etminan darid نمایش داده خواهد شد.
در صورتی که (ترفندستان) از مخفیسازی فولدر مورد نظر اطمینان پیدا کردهاید، عبارت Baleh را تایپ نموده و Enter بزنید.
خواهید دید که پنجره بسته میشود.
و پس از آن فولدر Tarfandestan محو میگردد (لازم به ذکر است این فولدر به حالت مخفی سیستمی تبدیل میشود و تنها در صورت فعال نبودن گزینه Hide protected operating system files فایلی به نام {Control Panel.{21EC2020-3AEA-1069-A2DD-08002B30309D قابل مشاهده خواهد بود که البته با دوبار کلیک بر روی آن راهی Control Panel ویندوز خواهید شد).
اکنون دیگر از فولدر Tarfandestan که فایلهای شما در آن کپی شده بود، اثری نیست.
اما برای بازیابی این فولدر چه باید کرد؟
دقت کنید شما فایل Tarfand.bat را در همان مسیر که فولدرتان مخفی شده بود رها کردهاید.
حالا به آن محل رفته و مجددأ این فایل را با دوبار کلیک، اجرا کنید.
با مشاهده جمله Password jahateh ashkar sazi foldereh makhfi shodeh ra vared konid از شما درخواست وارد کردن پسورد میشود. پسورد به طور پیش فرض www.tarfandestan.com است (همگی حروف کوچک). شما میتوانید پسورد را از خط 25 کدهایی که در Notepad وارد کردید تغییر دهید (البته پیش از این عملیات).
با وارد کردن پسورد و فشردن Enter، خواهید دید که مجدداً فولدر Tarfandestan با کلیه محتویات درون آن آشکار خواهد شد.
یکی از مشکلات روزمرهای که برای کاربران در محیط ویندوز رخ میدهد، هنگ کردن برنامهها به علت باگها و ناسازگاریهای نرمافزاری است. در این مواقع وضعیت برنامه بر روی Not Responding قرار میگیرد. راه عمدهای که در این خصوص وجود دارد استفاده از Task Manager و وادار کردن پروسه مربوط به برنامه به بسته شدن میباشد. در این ترفند قصد داریم راه کاربردی را به شما معرفی کنیم که با بهرهگیری از آن میتوانید تنها با اجرای یک فایل، کلیه پنجرههای هنگ کرده مربوط به برنامهها را ببندید. این ترفند بر روی کلیه نسخههای ویندوز عملی میباشد.
بدین منظور:
ابتدا (ترفندستان) کلیدهای ترکیبی Win+R را فشار دهید و در محیط Run، عبارت notepad را وارد نمایید تا نرمافزار Notepad ویندوز باز شود.
در محیط Notepad کد زیر را Copy و Paste نمایید:
اکنون از منوی File بر روی Save as کلیک کنید.
سپس فایل را با نام دلخواه و پسوند bat. در صفحه دسکتاپ ویندوز ذخیره نمایید (به عنوان مثال Tarfandestan.bat).
اکنون در صورتی که یک یا چند برنامه هنگ کرد، کافی است به صفحه دسکتاپ مراجعه کنید و بر روی این فایل جدید ایجاد شده دوبار کلیک کنید.
با اجرای این فایل، تمام پنجرههای هنگ کرده برنامهها بسته میشود.
بسیاری از کاربران به دنبال این جوانبد که چرا درست بعد از چندین ماه این آپدیت عرضه شد و آیا لازم است تا به ۸٫۱ کوچ کنیم؟
در این گزارش سعی شده تا با ۵ تفاون این ۲ ویندوز آشنا شویم.
مایکروسافت با عرضه ویندوز ۸ خیلی از طرفداران خود را عصبانی کرد دلیل این عصبانیت حذف دکمه استارت بود که از زمان ویندوز ۹۵ تا به الان حظور داشت.مایکروسافت در جواب این منتقدان خشمگین آیکون استارت را در آپدیت ۸٫۱ برگرداند ولی نه به صورت قبل بلکه شما با فشردن ایکون استارت صفحه اولیه ویندوز ۸ منتقل خواهید شد.
*شخصی سازی بیشتر در صفحه استارت
مایکروسافت با اضافه کردن ۲ سایز جدید برای تغییر آیکون ها در صفحه استارت، دست شما را برای چینش هر چه بهتر آیکون های خود باز گذاشته است.
*برنامه های خود را سریعتر پیدا کنید
مایکروسافت با اضافه کردن آیکون در صفحه اولیه ویندوز برای دسترسی سریعتر به برنامه های نصب شده توسط کاربر این کار را ساده تر و سریعتر کرده است.
در ویندوز ۸، شما تنها می توانستید ۲ برنامه را به صورت در کنار هم ببینید اما در آپدیت جدید این محدودیت به ۴ برنامه ارتقاء پیدا کرده است.
برنامه دیگری که تغییر کرده است برنامه ای برای مشاده و ایجاد تغییرات در تصاویر شماست این برنامه با طراحی ساده تر نسبت به ورژن قبلی خود و همچنین اضافه شدن قابلیت های جدید برای ایجاد تغیرات شما را از نصب برنامه دیگر بی نیاز می کند.
لازم به ذکر است این دو ویندوز بیشتر کارایشون برای کامپیوتر های جدید بدون کیس طراحی و هدفند شده است
پیشنهاد ما برای شما ااگر لبتاب و کامپیوتر خانگی دارید استفاده از ویندوز 7 میباشد
بشارت پیامبر اكرم(ص) به تولد حضرت مهدی(عج):
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) ظهور حضرت مهدى(عج) را در روایات گوناگونى خبر داده است و این احادیث را تنها راویان و محدثان شیعه نقل نكرده اند; بلكه، محدثان بزرگِ اهل سنت نیز، مانند ابوداوود و ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابویعلى بزّاز، احمد بن حنبل، حاكم نیشابورى و دیگران احادیثِ آن حضرت را از طریق بسیارى از صحابه و تابعین در كتاب هاى خویش نقل كرده اند.حتى گروهى از دانشمندان اهل سنت به تواتر احادیث نبوى كه درباره حضرت مهدى(عج) آورده اند، اعتراف كرده اند; در نتیجه، خبر متواتر یقین آور است و كذب هم در آن راه ندارد. از جمله این دانشمندان: گنجى شافعى (متوفاى 658 هـ .ق) در كتاب «البیان فى اخبار صاحب الزمان»; ابن حجر عسقلانى (متوفاى 852 هـ .ق) در كتاب «فتح البارى»;مؤمن شبلنجى در كتاب «نورالابصار»;شیخ محمد صبّان در كتاب «اسعاف الراغبین»;شیخ منصور على ناصف در كتاب «التاج الجامع للاصول»و علامه شوكانى كتابى درباره تواتر اخبار امام زمان(عج) به نام «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسیح» نوشته است و در این كتاب پس از نقل احادیثِ حضرت مهدى(عج)، گفته است: «همه احادیثى كه آوردیم، به حد تواتر مى رسد.» و در پایان، ابن ابى الحدید ادعا كرده است كه همه فرقه هاى اسلامى، اجماع و اتفاق دارند كه عمر دنیا پایان نمى پذیرد، مگر پس از ظهور مهدى.
به دنبال شهرت این روایات و مُسلم بودن این امر نزد مسلمانان، در همان قرن هاى نخست و پیش از تولد حضرت مهدى(عج) برخى ادعاى مهدویت كرده اند و تعداد فراوانى از مسلمانان نیز دور آنان جمع شده اند. و آن افراد دروغین را مهدى پنداشته اند و به مهدى بودن آنان ایمان آورده اند. اكنون براى نمونه برخى از احادیث نبوى را بشارت به تولد و ظهور امام زمان(عج) داداه است را بیان مى كنیم:
1-قال النبى(صلى الله علیه وآله): «اسمه كاسمى و اسم أبیه كاسم ابنى و هومن ولد بنتى یظهر الله الحق بهم و یخمد الباطل باسیافهم...;اسم او، مانند اسم من است و اسم پدرش، مانند اسم فرزندم است. او، از فرزندان دخترم است. خداوند، به دست آنان، حق را آشكار مى كند و با شمشیرهاى آنان، باطل را فرسوده مى كند...».
2- قال النبى(صلى الله علیه وآله): «لاتذهب الدنیا حتّى یقومَ بأمر أُمتّى رجل من ولدالحسین یملأها عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً; دنیا به پایان نمى رسد، مگر این كه مردى از فرزندان حسین(علیه السلام) براى اصلاح امر امّت من، قیام كند و جهان را پر از عدل كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود».
3-پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «المهدی من ولدى. اسمه اسمى و كنیته كنیتى أَشبه الناس بی خَلْقاً و خُلْقاً. تكون له غیبه و...;مهدى، از فرزندان من است. اسمش، اسم من و كنیه اش، كنیه ى من است. از حیث خلق و خوى و شكل و صورت، شبیه ترین مردم به من است. براى او غیبتى است...».
4- ابن عباس، از رسول خدا نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «جانشینان و اوصیاى من و حجّت هاى خداوند بر خلق، بعد از من، دوازده نفرند. اولشان برادرم و آخرشان فرزندم است.». گفته شد: «یا رسول الله! برادر تو كیست؟». فرمود: «على بن ابى طالب.». گفته شده: «فرزندت كیست؟». فرمود: «مهدى است كه جهان را پر از قسط و عدل مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شود. قسم به آن كه مرا مبعوث كرد! اگر از دنیا، فقط یك روز بماند، خداوند آن روز را طولانى كند تا این كه در آن روز، فرزندم مهدى ظهور كند و روح الله عیسى بن مریم نزول كند و پشت سر او نماز بگزارد. و زمین به نور پروردگار او روشن شود و حكومتش شرق و غرب را فراگیرد».
5- در صحیح ابن ماجه آمده است كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: مهدى از ما اهل بیت است. خداوند امر او را در یك شب اصلاح خواهد فرمود.
6- در صحیح ابى داوود آمده است كه على(علیه السلام)از قول رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: اگر از روزگار باقى نمانده باشد، مگر یك روز، هر آینه خدا مردى از اهل بیتم را مى فرستد كه جهان را پر از عدل و داد كند; چنان كه، پر از ستم شده باشد.
7- ابن مسعود نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود:
اگر نمانده باشد از روزگار، مگر یك روز، هر آینه خدا آن روز را طولانى مى كند تا این كه، در آن روز مردى از امتم و از اهل بیتم را بفرستد كه اسمش همانند اسم من است و زمین را پر از عدل و داد كند; چنان كه، پر از ظلم و ستم شده باشد.
8- در صحیح ترمذى آمده است كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
مردى از اهل بیتم مى آید كه اسم او اسم من است.
و هم چنین آمده كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى كند كه مهدى در پى آید.
نیابت امام زمان (عج) نیابت یعنی جانشینی و نمایندگی و وكالت از طرف شخص یا اشخاص، به طوری كه در غیاب او كار و كارهایی به نایب و نماینده سپرده میشود و نماینده موظف به انجام كارهایی است كه بدو محول شده است. و از طرف شخصی كه نماینده اوست، باید به دقت و با احساس وظیفه به مسئولیتی كه به عهده او سپرده شده، آنها را انجام دهد. در غیر اینصورت از نظر شرع مسئول و جوابگوی قصور خود در انجام وظایف محول بوده و احتمال دارد از طرف موكل خود از این مسئولیت عزل شود و یا رأساً به سبب قصور در وظایف به خودی خود منعزل شود. نیابت احتمال دارد اختصاصی به وظیفه خاص و یا تمام وظایف موكل باشد. یعنی تمام اختیارات او را دارا باشد و احتمال دارد فرد خاص از طرف موكل نیابت داشته باشند یا با ذكر برخی از خصوصیات طبقهای با داشتن این ویژگیها عهدهدار وكالت شوند و از طرف خودشان یكی را به عنوان صاحب اختیار انتخاب كنند.
ریشه نیابت در اسلام به صدر اسلام و به زمان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برمیگردد كه آن حضرت گاهی برخی از صحابه را به نیابت از طرف خود مأمور انجام كارهای خود مینمود. مثلاً امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ را به نیابت از طرف خود به تبلیغ دین و ابلاغ احكام الهی به جایی میفرستاد یا او را در جای خود میگماشت در مدینه و خودش به غزوه میرفت.
این شكل از نیابت ازطرف امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ نیز انجام گرفته و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السّلام ـ نیز بدین ترتیب نایب و نمایندگانی در نقاط مختلف و به شهرهای مختلف گسیل داشتهاند، چنان كه امام زین العابدین نیز نایبی داشته، به هر شكل كه بود و تحت شرایط زمان و مكان و موقعیت سیاسی نیابت از طرف امام معصوم بوده است. چه اینكه امام معصوم و رهبر معصوم حاكم جامعه باشد و چه نباشد و چه در دوران اختناق شدید سیاسی و تحت شرایط سخت بوده باشند و چه در فضای باز سیاسی زندگی نموده و امامت داشتهاند، در هر صورت نمایندگی از طرف رهبر اسلامی وجود داشته و از جمله اصول محوری شیعه بوده كه ضامن بقای تشیع و بسط و حفظ و انتقال افكار و اندیشه تشیع در طول تاریخ بوده است، پیشوایی و رهبری از جمله اصول مسلم اسلام است كه در طول تاریخ با ولایت و امامت و نیابت و وكالت در دو شكل خاص و عام صورت گرفته، و جامعه شیعه حتی یك لحظه بدون رهبر و پیشوا نبوده است. چنان كه سرپرستی برای یك خانواده در هر صورت و تحت هر شرایط لازم و یك امر ضروری عقلی و عرفی میباشد، وجود پیشوا و رهبر و نیابت خاص و یا عام نیز از ضروریات و اولیات یك مذهب میباشد، این ضرورت به این صورت از اولیات محسوب میشود كه حتی در جوامع بدوی و وحشی و قبیلگی اهلِ آن مجموعه، برای خود رئیس قبیله و قوم دارند و برایش جانشین انتخاب میكنند.
در جریان امامت، تمام ائمه نیابت داشتهاند و نمایندگانی در نقاط مختلف برای هدایت شیعیان و حل مشكلات مذهبی و روحی آنها تا آغاز غیبت كبری نیابت خاصه جریان داشت. به طوری كه افراد خاص از طرف امامان معصوم مأمور به انجام وظایف محوله شرعی و اجتماعی در امور شیعیان بودند. نیابت این افراد احتمال داشت خاصه باشد از آن جهت كه كارهای مخصوص مثل دریافت سهم امام یا جواب دادن به مسائل شرعی به عهده آنها محول شده، یا نیابت عامه داشتند یعنی از طرف امام معصوم نمایندگی تمام امور شرعی را عهدهدار بودند. نمایندگان امام عسگری ـ علیه السّلام ـ نیز در شهرهای مختلف شیعه نشین حضور داشتند و برخی از آنها نیابتشان استمرار داشت و این وظیفه و نقش نیابت را در دوره امام زمان نیز استمرار دادند. نواب خاص امام زمان ـ علیه السّلام ـ چهار نفر بودند و به ترتیب به انجام مأموریت خویش موظف بودند كه در طول غیبت صغری ایفای نقش مینمودند: 1. عثمان بن سعید عمری كه در زمان امام عسگری نیز نیابت و سفارت داشت. 2. محمد بن عثمان عمری كه هم نماینده امام عسكری بود و هم نماینده حضرت صاحب سلام الله علیه. 3. حسین بن روح نوبختی بعد از محمدبن عثمان نیابت خاصه را عهدهدار گردید. 4. علی بن محمد سمری بعد از حسین بن روح نیابت خاصه را عهدهدار شد.
او آخرین سفیر از سفرای امام عصر (عج) بود كه نیابت خاصه بعد از او منقطع شد. بدین ترتیب غیبت صغری خاتمه یافت و از فلسفه این دوره از غیبت میتوان به ثبات عقیده شیعه به استمرار امامت اشاره كرد كه این دوره از غیبت بسیار ضروری بوده است چون اگر واقع نمیشد شیعه پراكنده میگشت و به فرقههای بسیاری منشعب میشد. و امامت فراموش میگردید امّا ایندوره از غیبت حضرت از حكمتهای الهی است كه با چهار نایب استمرار یافت.
دوران غیبت كبری: بعد از تثبیت عقاید شیعه در امامت حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ دوره نیابت عامه آغاز شد و بنابر تصریح حضرت به یكی از نوابش درباره نیابت خود در دوره طولانی غیبت كبری: «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجه الله علیهم». تكلیف مردم مشخص گردید كه در حوادث و مسائل و رویدادها برای رهایی از حیرت و سرگردانی كه به امام معصوم دسترسی ندارند باید به راویان احادیث مراجعه كنند كه امام آنها را دلیل راه هدایت برای مردم منصوب مینماید و خودش نیز در دوره غیبت كبری به طور غیرآشكار از آنها حمایت نموده و عنایات ویژهاش شامل حال علمای شیعه میشود، بنابراین علمای شیعه با این توقیع شریف نیابت عامه را عهدهدار شدند. علاوه بر بیان حضرت حجت روایات معتبر دیگری نیز وجود دارد كه دلالت بر نیابت عامه فقهاء در عصر غیبت كبری مینمایند. مانند روایت معتبره وارده از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ كه از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل میكند: «اللهم الرحم خلفائی (ثلاث مرات) قیل: یا رسول الله و من خلفائك؟ قال الذین یأتون من بعدی، یروون حدیثی و سنتی و یعلمون الناس من بعدی». حضرت امام خمینی رضوان علیه تمام این روایات را در شأن فقها و مجتهدین شیعه صادق میداند كه نیابت عامه را در دوره غیبت كبری عهدهدار هستند، چون هم از نظر عقل رها كردن دین و ترك و تعطیل احكام نقض غرض آفرینش و هدایت انسانهاست و در دوره عدم حضور امام معصوم تنها كسی كه مردم میتوانند احكام شرعی خود را فراگیرند و در امور اجتماعی و شرعی به او مراجعه كنند، بعد از امام معصوم فقهاء و مجتهدین و علمای شیعه هستند و اینها به منزله نشانههای هدایت مردم هستند چون مردم برای حل مشكلات و رهایی از حیرت به آنها مراجعه مینمایند. لذا امام عصر (عج) از آنها به عنوان «دلیل و حجت» یاد میكند كه به معنای راهنمای كامل میباشد و هر كس در راه رشد و تعالی خود كافی است به حجت دست یابد، دیگر هیچگونه دغدغه نخواهد داشت.
آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» نیز در اثبات ولایت عامّه فقها با تفسیر نمودن اولی الامر به ائمه نیابت فقهاء و علمای بزرگ شیعه را به اثبات میرساند و اكثر قائلین به اندیشه ولایت فقیه بدان استناد كردهاند، چون نیابت فقهای اسلام در طول ولایت پیامبر اكرم و بعد از ولایت ائمه و میتوان از آن نیابت و وكالت عامه و خاصه را استنباط نمود. چون اطاعت از نائب مانند اطاعت از امام است. چنان كه درتوقیع شریف امام زمان ـ علیه السّلام ـ به برخی از نوابش این معنا به خوبی روشن شده است.
در دوره غیبت كبری عنایت خاص امام عصر (عج) به علمای شیعه و هدایت آنها در مسائل مختلفه و حل معضلات فقهی و اجتماعی و سیاسی آنها به خوبی بر نیابت علمای شیعه در این دوره دلالت میكند، چنان كه شیخ مفید و شیخ طوسی و مرحوم كلینی و شیخ صدوق و پدرش و علامه حلی و شهید ثانی و علامه بحر العلوم و مقدس اردبیلی و شیخ انصاری و... از انوار هدایت حضرتش بهرهمند شده و مورد عنایت خاص آن حضرت واقع شدهاند و تمام فقهای اسلامی تاكنون با پشتوانه و حمایتهای آن حضرت به صورت خفی ولی كاملاً محسوس و ملموس موفق به اجرای احكام اسلام و یا احیاناً ایجاد تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی به سود اسلام شدهاند كه بر هیچ خرمندی پوشیده نیست.
علمای شیعه با الهام از هدایتها و توجهات معنوی آن حضرت و دعاهای مستمر و موثر آن حجت الهی در رهبری و پیشوایی مسلمانان در این مدت طولانی غیبت كبری كه اسلام با مخاطرات بسیار جدی روبرو بوده است كشتی هدایت و رهبری را در این دریای طوفانی و پرموج و پرتلاطم حفظ كردهاند و در ایفای نقش برجسته خویش جاننثاری نمودهاند و زندگی خویش را وقف حفظ اسلام و هدایت مردم نمودهاند. مصداق روشن اولی الامر در عصر غیبت به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و فقهای اسلام فقهای شیعه هستند كه رهبری و پیشوایی آنها و جانشینی و نیابتشان از قرآن و سنّت اثبات میشود. امامت كه پیشوایی و رهبری جامعه همراه با حكومت است كه برای پیامبر ثابت شده است و یكی از شئون نبوی است برای جانشینان او نیز ثابت است. فقهاء در دوره غیبت در طول این امامت و پیشوایی قرار دارند و با نصوص و ادله از آیات و روایات این حق بر آنها مسلم است كه پیشوایی جامعه اسلامی برای آنها یك تكلیف الهی است و مجاز به شانه خالی كردن در برابر تكلیف نیستند. «الامامه ریاسه عامه فی اُمور الدین و الدنیا» این تعریف جامع امامت است و هیچ اختلافی در این تعریف از امامت وجود ندارد.
بنابراین «امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی به طوری كه آنچه پیشوا میگوید و هر طور عمل میكند سند و حجت الهی تلقی میشود، نوعی ولایت است زیرا نوعی حق تسلط و تدبیرو تصرف در شئون مردم است». و حقیقاً علمای بزرگوار شیعه در طول تاریخ، طلایهداران پیشوایی و رهبری جامعه مسلمین و هدایت و سرپرستی آنها بوده و با بهرهگیری وافر از منابع غنی قرآن و اهلبیت ـ علیهم السلام ـ و عنایات خاص حضرت ولی عصر (عج) امر نیابت آن حضرت را عهدهدار بوده و اكنون نیز در دوره غیبت كبری این وظیفه خطیر را عهدهدار هستند.
دوران كودكی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ
حضرت امام مهدی ـ علیه السّلام ـ در زمان حیات پدر:
از آن جا كه شروع غیبت صغرا را از هنگام تولّد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به حساب می آورند ، بد نیست كه نظری گذرا به زندگانی حضرتش در زمان حیات پدر بزرگوارشان بیفكنیم.
واضح است كه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در سامراء و تحت سرپرستی پدرشان حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ ـ در حالی كه در طول زندگانیشان مشمول عنایات و عواطف پدر میبودند ـ زندگی میفرمودند.
در این مدّت، حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرزندشان را برای برخی از افراد مورد اعتماد شیعه ظاهر میفرمودند و حضرتش را به عنوان دوازدهمین امام و پیشوا و مهدی موعود منتظر به آنان معرفی میفرمودند
وقتی كه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پایانی حیات را میگذراندند ـ و اغیار و جاسوسان پس از اطمینان از تأثیر زهر در جسم ایشان منزل حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ را ترك كرده بودند ـ حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ نزد پدرشان حاضر گردیدند تا ایشان را در نوشیدن دارو كمك نماید و ظرفی را كه در دست گرفته و میخواستند بنوشند نگه دارند؛ زهر فوقالعاده قوی بود و رعشهای در دو دست مبارك حضرتش حادث گردیده بود كه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نمیتوانستند ظرف دارو را بنوشند؛ چرا كه ظرف به دندانهایشان میخورد.
این ملاقات آخرین دیدار و آخرین عهد بود. حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ پس از آن دنیا را بدرود گفتند و پاك فرزند عزیزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و مسائل زندگی یتیم گذاردند؛ در پناه محافظت همیشگی خدا و حمایت حق كه هرگز از بین نمیرود.
دسته اوّل:
در اینجا به برخی از روایات که دوران کودکی امام مهدی(عج) را نقل نموده اند اشاره میکنیم:
1. بانوی بزرگوار حضرت«حكیمه» عمه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ كه در هنگام تولد حضرت مهدی ـ علیه الصلاه و السلام ـ حاضر بود و پس از آن ماجرا نیز چندین بار حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ را زیارت نمود.
2. نسیم، كنیز حضرت عسكری ـ علیه السّلام ـ ، او میگوید: یك شب (به روایتی ده شب) پس از تولد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ بر ایشان وارد شدم. درمحضرشان عطسه كردم. به من فرمود: «یَرْحَمُكِ الله» من از این سخن شادمان گردیدم. سپس به من فرمودند: آیا بشارتی در مورد عطسه به تو بدهم؟ عرض كردم: آری ای مولای من. فرمودند: «عطسه » تا سه روز انسان را از مرگ در امان میدارد.»
3. جماعتی از یاران حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ . از ابوغانم خادم روایت شده است كه گفت:امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را فرزندی به دنیا آمد كه وی را «محمّد » نامیدند. آن حضرت فرزندشان را در روز سوم به یاران خویش نمایاندند و فرمودند:«این صاحب شما پس از من است و خلیفه من بر شما. او همان قائمی است كه به انتظار او گردن میكشند و هنگامی كه زمین از جور و ظلم آكنده گردد ظهور كرده آن را از عدل و داد پر خواهد ساخت. »
4. تقریباً چهل مرد حضرتش را زیارت نمودند؛ آن هنگام كه پدرش حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ وی را به آنان نشان داده فرمودند: « این، امام شما پس از من است و خلیفه من بر شما.»
5. شیخ بزرگوار«احمدبناسحاققمی اشعری». وی میگوید:
«بر حضرت ابومحمد حسنبنعلی ـ علیهماالسّلام ـ وارد شدم. در نظر داشتم از ایشان راجع به جانشینشان سؤال كنم. حضرتش ـ بدون آن كه من سؤالی كرده باشم ـ ابتدا به سخن كرده فرمودند: ای احمدبناسحاق! خدای تبارك و تعالی از زمانی كه حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ را خلق فرمود، زمین را از حجتی كه از سوی خود بر مردم معین میكند، خالی نگذارده است و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذارد. به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع مینماید و به واسطه او باران را فرو میفرستد و به سبب او بركات زمین را خارج میگرداند.»
سؤال كردم: ای پسر پیامبر، امام و خلیفه پس از شما كیست؟
حضرت به سرعت برخاسته به اندرون رفتند سپس بیرون آمدند؛ در حالی كه كودكی را كه چهرهاش مانند ماه شب چهارده و سنش در حدود3 سال بود بر دوش گرفته بودند. پس به من فرمودند:«ای احمدبناسحاق، اگر نزد خدا و حجّتهای او گرامی نمیبودی، این فرزندم را به تو نشان نمیدادم. او هم نام رسول خدا و هم كنیه اوست. وی همان كسی است كه زمین را از عدل و داد پر میكند؛ همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.
ای احمدبناسحاق، مَثَل او در این امت مثل خضر است و ذوالقرنین. سوگند به خدا كه آن چنان غیبتی خواهد داشت كه در آن غیبت، هیچ كس از هلاكت نجات نیابد؛ مگر آن كس كه خدای عزّوجلّ وی را در اعتقاد به امامت او ثابت دارد و به دعاكردن برای تعجیل در فرجش توفیق دهد.»
عرض كردم: مولای من، آیا نشانهای هست ك قلب من با آن آرامش یابد؟ در این هنگام كودك شروع به سخن گفتن به زبان عربیِفصیح نمود و فرمود:«من بازمانده خدا در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنان او؛ بعد از این دیگر از من اثری مجوی، ای احمدبناسحاق.»
احمدبناسحاق گوید: خوشحال و شادمان برگشتم، وقتی فردا شد مجدّداًبه محضر حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ شتافتم و به ایشان عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، شادمانی من به خاطر منّتی كه بر من نهادید، زیاد گردید. اما سنت جاریهای كه در او از خضر و ذوالقرنین است، چیست؟
فرمودند:«طولانی شدن غیبت، ای احمد.»
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، آیا غیبت وی به طول خواهد انجامید؟
فرمودند:«آری، سوگند به پروردگارم؛ تا آن جا كه بیشتر معتقدان به وی از اعتقاد به او برمیگردند و هیچ كس(بر این امر) باقی نمیماند مگر آن كس كه خدای تعالی از او بر ولایت ما پیمان گرفته و در قلبش ایمان را ثبت نموده و وی را به روحی از سوی خود تأیید فرموده باشد. ای احمدبناسحاق، این امری از امور خداست وسرّی از اسرار او و غیبی از علم غیب خدا؛ آن چه را به تو دادم بگیر و از شكركنندگان باش تا در بالاترین درجات بهشت با ما باشی.»
6. یعقوببنمنقوش. او میگوید:«بر حضرت ابومحمد حسنبنعلی ـ علیهماالسّلام ـ داخل شدم. بر سكویی در منزل نشسته بودند و سمت راستشان اطاقی بود كه پردهای آن را پوشانده بود. از ایشان سؤال كردم:
ای آقای من، چه كس صاحب این امر خواهدبود؟ فرمود:«پرده را بردار.»
پرده را برداشتم. كودكی را دیدم كه قامتش پنج وجب بود و به نظر میرسید كه حدوداً هشت یا ده ساله باشد. پیشانیای گشاده، صورتی سفید، چشمانی درخشنده داشت. ستبر دست و خمیده زانو بود. خالی بر گونه راستش و موهایی برآمده در جلوی سرش دیده میشد. آن كودك آمد و بر روی پای حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نشست.
حضرت عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«این، صاحب شماست.» آنگاه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ برخاستند كه بروند. حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«فرزندم، تا زمانی معین شده به داخل برو.» آن حضرت وارد اتاق گردید و من مشغول نظاره او بودم.
سپس حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«ای یعقوب، بنگر چه كسی در داخل اتاق است؟ من داخل شدم ولی كسی را ندیدم.»
ولادت حضرت مهدی(عج):
علما و محدثین امامیه، از جمله علامه مجلسی، شیخ مفید،شیخ صدوق (ره) و... اتفاق بر آن دارند كه حضرت مهدی (عج) در نیمه شعبان سال 255 در سامرا چشم به جهان گشود. واز آنجا كه مسئله ولادت امام مهدی (عج) از منظرشیعه امامیه مشهور است تنها به صورت اجمالی به ذكر برخی از ادله ولادت ان حضرت می پردازیم :
الف : اخبار پیامبر اكرم (ص) وامامان معصوم (ع) ازتولد فرزندی برای امام حسن عسكری (ع) كه پس از به دنیا آمدن، از دیدگان پنهان گشته وبعد از ظهور جهان را پر از قسط وعدل خواهد نمود كه مجموع این اخبار بیش از هزارحدیث است كه در كتب روایی معتبر شیعه ازجمله الكافی ،الغیبه ،كمال الدین و...آمده است.
ب: سال ولادت امام زمان ـ علیه السلام ـ بنابر نقل اكثر مورّخین مُعتبر و و محدّثین شیعه و غیر شیعه نیمه شعبان سال 255 هـ . ق. میباشد،و سال شهادت امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ سال 260 ه ـ .ق. میباشد
بنابر تصریح علمای بزرگ امامیّه مانند شیخ مفید، آن حضرت در سال شهادت پدر بزرگوارش پنج ساله بود: «وكان عمره عند وفاه ابیه خمس سنین اتاه الله تعالی فیها الحكمه كما اتاها یحی صبیاً و جعله اماماً فی حال الطفولیه . . .». این قول مشهور و دقیق بین علمای شیعه و تمام شیعیان است، بنابراین امام دوازدهم ـ علیه السلام ـ پنج سال در كنار پدر بزرگوارش و در سایه پدر مهربانش زندگی نموده است و این زندگی و حتی تولد حضرتش به نوعی در خفاء و پنهانی بوده است، علّت اختفاء مربوط به اوضاع سیاسی و اجتماعی معاصر امام عسكری ـ علیه السلام ـ و حتی ائمه پیش از او بوده است به لحاظ امنیت جانی چنانكه ولادت برخی از انبیای الهی در خفا و استتار بوده است، شرایط سیاسی حاكم بر عصر امام به علت تدابیـر سخت نظامی خلفای عباسی كه دشمن سرسخت ائمّه بودهاند اقتضاء مینمود، كه شیعیان در تقیّه كامل و اختفاء فعّالیتهای مذهبی خود را انجام دهند و ارتباط با ائمه برای شیعیان بسیار سخت انجام میگرفت، تنها وكلای شیعه در این دوره با زحمات عدیده امكان ارتباط با ائمه را داشتند، مخصوصاً دوره امام عسكری ـ علیه السلام ـ سختترین دوران سیاسی و اجتماعی برای شیعه محسوب میشود. این امام عزیز اكثر دوران خویش را در پادگآنهای نظامی به سر برد و بخشی از عمر شریفش را نیز كاملاً تحت مراقبت وكنترل شدید نیروها و جاسوسان امنیتی خلفای جائر و ستم پیشه عباسی بوده است و وظیفه سنگین الهی، امامت را انجام میداد با توجّه به این اوضاع فشار و خفقان سیاسی است كه امام زمان ـ علیه السلام ـ در كودكی برای خیلی از مردم ناشناخته بود و فقط خصیّصین از بزرگان شیعه و نزدیكان أئمه و صحابی بزرگ به زیارت حضرت توفیق یافته و او را دیدهاند و تعداد این افراد به حدّی است كه یقین آور است علاوه بر این كه این رؤیتكنندگان خودشان از فقها و از اصحاب بزرگ و كاملاً مورد اطمینان و تأیید ائمه بودهاند كه در یقین و اطمینان كامل به كلام آنها جای هیچ شبهه و شكی را باقی نمیگذارد. اسامی این افراد در كتابهای حدیثی و تاریخی علمای بزرگ شیعه و سنّی آمده است و بسیاری از این افراد خودشان به محضر امام زمان ـ علیه السلام ـ در زمان امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ رسیدهاند با توجّه به اینكه در مدّت پنج سال امام عسكری ـ علیه السلام ـ با خواص از شیعیان ارتباط مستمر داشت یا از طریق وكلای مخصوص در نواحی مختلف سرزمین اسلامی یا ارتباط مستقیم كه در این فرصتها امام سعی مینمود جانشین خود را به شیعیان معرفی كند و آنها را از تحیر و سر درگمی نجات دهد همان طوری كه ائمه قبل از او علاوه بر تصریح پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه وآله ـ بنام ائمه، شخصاً و عیناً او را به شیعیان معرفی میكردهاند تا هیچ كس به دروغ مدّعی مقام امامت نشود كه منجر به انحراف شیعه از مسیر حق گردد لذا در سیره تمام ائمه ما میبینیم كه آنها علاوه بر معرفی جانشین خود از آخرین امام معصوم نیز با القاب و اسم خاص آن حضرت به تصریح سخن گفتهاند و او را به مردم با علائم مخصوص و منحصر بهفرد معرفی نمودهاند.
با این اهتمام به مقام امامت، امام عسكری ـ علیه السلام ـ هم خبر از ولادت و غیبتش داده و او را شخصاً از دوران نوزادی و تولّد او را با طرق مختلف از جمله فرستادن «عقیقه»، به تمام شیعیان از ولادت آن حضرت خبر داده و او را به بزرگان شیعه نشان داده و در زمان خود شناساندهاند تا حجّت بر آنها تمام شده است. در اینجا بترتیب از منابع معتبر و مختلف به تبیین برخی از افرادی كه بـه حضور حضرت صاحب الامر (عج) در زمان پدر بزرگوارش مشرّف شدهاند میپردازیم:
1. محمد بن عثمان العمری همراه چهل نفر از شیعیان آن حضرت را در كودكی دیدهاند كه امام عسكری ـ علیه السلام ـ به آنها فرموده است «هذا امامكم من بعدی و خلیفتی علیكم اطیعوه».
2. كرخی به نقل از ابو هارون كه از شیعیان بوده است نقل میكند كه صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ را دیدم صورتش مانند ماه شب چهاردهم نور میداد.
3. یعقوب بن منقوش هم به نقل از شیخ صدوق (ره) در كمال الدین از جمله كسانی است كه حضرت را دیده است. شیخ صدوق از بزرگان شیعه است كه كتابهای گرانسنگی را در علوم مختلف از خود برجای گذاشته است كه دارای اعتبار ویژهای در پیش فُقهای شیعه هستند از جمله كتابهای بسیار معتبر او كتاب «كمال الدین و اتمام النعمه» است كه آن را درباره امام عصر ـ علیه السلام ـ نگاشته و تفصیلاً مباحث مختلفی را حول محور مهدویت طرح نموده و تمام شبهات وارده بر این جریان را در آن جواب داده است كه بسیار قابل توجّه و مناسب است لذا هیچ شبههای در كتاب و نویسنده آن وجود ندارد و از جهاتی، از جمله نزدیكی دوران حیاط صدوق به دوران غیبت صغری از نقاط قوت این كتاب است و ممتاز بودن و برخورداری نویسنده از فضائل نفسانی از موارد دیگر امتیازات این كتاب شریف است كه قابل توجّه میباشد. در حقیقت این كتاب جواب شبهاتی است كه درباره مسئله مهدویت و وجود امام عصر (عج) در عصر صدوق بر شیعه وارد شده و صدوق (رض) قاطعانه به آنها پاسخ مستند و مستدل داده است از جمله كتابهای معتبر شیعه كه به این مسئله «رویت امام در حیات پدرش» پرداخته، كتاب ارشاد شیخ مفید است (336-413)، به نقل از ارشاد محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ كه از نوادگان امام هفتم بود در عراق امام زمان را در كودكی و در حیات پدرش دیده است، حمزه بن موسی بن جعفر به نقل از حكیمه خاتون عمه امام عسكری ـ علیه السلام ـ كه از جمله روایات بسیار معتبر است او را دیده در حیات پدرش دیده است، این روایت كه حكیمه خاتون حضرت را دیده است در بسیاری از كتابهای مربوط به موضوع مهدویت كراراً آمده است كه حتّی شب ولادت حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ آن بانوی مكرّم در خانه امام عسكری ـ علیه السلام ـ حاضر بوده و افطار را در كنار برادرزادهاش بوده و شاهد ولادت آن حضرت بوده است، و او را مكرراً دیده و چشمانش با دیدارش روشن گردیده است «رزقنا الله و ایاكم رؤیته» بنابر این اگر رویت كنندگان حضرت را در یك جمع بندی قرار دهیم میتوانیم چنین نتیجه بگیریم كه سه گروه حضرت را دیدهاند :
1. اهل بیت آن حضرت: مانند حكیمه خاتون عمه امام عسكری ـ علیه السلام ـ و خادمان خانه امام عسكری ـ علیه السلام ـ در ردیف اولین كسانی بودهاند كه امام را زیارت كردهاند الف. ظریف (ابونصر) خادم دودمان امام عسكری ـ علیه السلام ـ ب. ابوسعید غانم خادم دیگر امام عسكری ـ علیه السلام ـ نقل كرده است كه امام زمان ـ علیه السلام ـ در گهواره بود كه به محضرش شرف یاب شدم . . . به من فرمود: «انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله عن اهلی و شیعتی».
ج. «و روی محمد بن یعقوب رفعه عن نسیم الخادم و خادم ابی محمد ـ علیه السلام ـ . . .» وارد شدم به حضور امام زمان ـ علیه السلام ـ بعد از اینكه ده شب از ولادتش میگذشت، در این حال عطسه نمودم به من فرمود: «یرحمك الله. . . ». فقال «الا ابشرك فی العطاس، هو امان من الموت ثلاته ایام».
2. گروه دوم كه از دیدار امام در حیات پدرش مسرور شدهاند از نواب حضرتش بودند، عثمان بن سعید عمروی چنانكه قبلاً نیز گفته شد.
3. گروه سوم از زیارت كنندگان حضرت در عهد امام عسكری ـ علیه السلام ـ اصحاب خاص و شیعیان نامدار حضرت بودهاند كه به برخی از آنها اشاره كردیم و بسیاری از بزرگان شیعه از جمله علمای شهر قم و شیعیان خاص امام عسكری ـ علیه السلام ـ به زیارت حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ در زمان حیات پدرشان رسیدهاند.
چگونگی ولادت حضرت مهدی(عج)
شیخ طوسی در كتاب غیبت و علمای دیگر روایت كردهاند و صدوق در كتاب كمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسی بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ از حضرت حكیمه خاتون دختر والا مقام امام محمد تقی ـ علیه السلام ـ كه از بانوان با عظمت و شخصیّت و فضیلت خاندان رسالت است، حدیث كرده است، حكیمه فرمود: امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ فرستاد (فردی را) نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت خدا در زمین است.
آشنایی اجمالی با امام زمان(عج)
حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ دوازدهمین پیشوای معصوم, بنابر نظریه مشهور, سحرگاهان پانزدهم شعبان سال 255 (هـ . ق) در سامراء متولد شد.
او هم نام پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ( محمد ) و هم كنیه آن حضرت یعنی ابوالقاسم است.
از جمله لقب های او, حجت, قائم, خلف صالح, صاحب الزمان و بقیه الله به شمار می آید اما مشهورترین آن ها مهدی ـ علیه السلام ـ است.
پدر بزرگوارش, حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ و مادر گرامیش نرجس خاتون است كه او را «سوسن», «ریحانه» و «صقیل» نیز نامیده اند.
امام زمان ـ علیه السلام ـ زمانی تولد یافت كه عباسیان حاكم بر سامراء و بغداد, زندگی امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ را كنترل كرده و برای یافتن آخرین حجت الهی و نابودی او سخت می كوشیدند از این رو تولد آن حضرت, بسیار مخفیانه و معجزه آسا صورت گرفت. البته برخی وكلای امام عسكری ـ علیه السلام ـ و شیعیان و خدمتگزاران مطمئنش, از این تولد آگاهی داشتند. مانند محمد بن عثمان عمری, محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ حكیمه خاتون دختر امام جواد ـ علیه السلام ـ ابو علی بن مطهر, عمرو اهوازی و ابو نصر طریف.
آری! یازدهیمن پیشوای معصوم ـ علیه السلام ـ در فرصت های مناسب, فرزند و جانشین خود را به دیگران می نمایاند و به آنان معرفیش می كرد. چنان كه وقتی محمد بن عثمان عمری با چهل نفر دیگر از شیعیان به حضور امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدند, آن حضرت, مهدی ـ علیه السلام ـ را به آنان نشان داد و فرمود: این, پس از من, امام شما و جانشین من بین شما است. با وجود این, حضرت حجت ـ علیه السلام ـ پس از ولادتش همچنان پنهان می زیست تا آن كه امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ در سال 260 (هـ . ق) یعنی 28 سالگی با دسیسه معتمد عباسی, مسموم و شهید شد و حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ به امامت رسید.
ابوالأدیان می گوید: من از خدمتگزاران امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ بودم و نامه های او را به مناطق مختلف می بردم. روزی آن حضرت به من نامه هایی داد و فرمود: این ها را به «مدائن» ببر, تا پانزده روز در سامراء نخواهی بود, پس از آن وقتی برگردی خواهی یافت كه ناله و شیون از خانه من بلند است و جسدم را در محل غسل گذاشته اند.
گفتم: سرورم! اگر چنین شود, چه كسی پس از شما امام است؟ فرمود: هر كس بر جنازه ام نماز بخواند. گفتم: نشانه دیگری ذكر بفرمایید! فرمود: هر كس از آن چه میان همیان است خبر دهد. ابهت امام ـ علیه السلام ـ آن چنان بود كه دیگر نتوانستم از او بپرسم مقصودشان از این نشانه چیست.
نامه های آن حضرت را به «مدائن» بردم و پاسخشان را گرفتم. پس از پانزده روز وقتی به سامراء وارد شدم به خانه امام ـ علیه السلام ـ آمدم, ناگاه صدای ناله و شیون از آن جا شنیدم و دیدم برادرش جعفر (كذاب) كنارخانه نشسته است و برخی شیعیان, رحلت امام ـ علیه السلام ـ را به او تسلیت و به امامت رسیدش را تبریك می گویند. از این موضوع در شگفت شدم زیرا من با چشمانم دیده بودم جعفر, شراب می خورد, قمار بازی می كرد و اهل تار و طنبور بود به هر حال من نیز جلو رفتم و رحلت برادرش را به او تسلیت و پیشوائیش را تبریك گفتم اما او چیزی از من نپرسید. ناگاه «عقید» خادم حضرت عسكری ـ علیه السلام ـ حاضر شد و به جعفر گفت: جنازه برادرتان را كفن كردند بیایید بر آن نماز بگذارید. جعفر, همراه برخی شیعیان وارد خانه شدند جسد پاك امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ, میان تابوتی در حیات خانه بود. جعفر پیش رفت تا بر جنازه مطهر امام ـ علیه السلام ـ نماز بخواند. وقتی خواست تكبیر بگوید ناگاه كودك گندم گون و سیاه موی كه دندان های پیشینش قدری از هم فاصله داشت, ظاهر شد, جعفر را كنار زد و گفت: عمو! كنا برو! من باید بر پدرم نماز بخوانم, او با چهره ای درهم كشیده كنار رفت و آن كودك بر پیكر پاك امام ـ علیه السلام ـ نماز خواند و او را در خانه اش, جوار قبر امام هادی ـ علیه السلام ـ دفن فرمود.
ابو الأدیان در ادامه می گوید: آن كودك به من رو زد و گفت: ای مرد بصری! پاسخ نامه هایی را كه همراهت است بده! آن ها را به او دادم و با خود گفتم: اینها (اقامه نماز بر جسد پاك امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ و در خواست پاسخ نامه ها) دو نشانه امامت اوست و منتظر ماندم تا نشانه دیگر یعنی خبر دادن از آن چه میان همیان است را نیز بیابم.
نزد جعفر آمدم, دیدم داد می كشد و فریاد می كند. شخصی به نام «حاجظ وشاء» به جعفر گفت: آن كودك چه كسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده ام و نمی شناسم. در این اوضاع, گروهی از قمی ها آمدند وقتی دانستند, یازدهمین امام معصوم ـ علیه السلام ـ رحلت فرموده است. پرسیدند جانشین او كیست؟ برخی گفتند: جانشین او جعفر است, آنان به او سلام كردند و تسلیت و تهنیت گفتند از او پرسیدند: ما نامه ها و پول هایی آورده ایم بفرمایید: نامه را چه كسانی نوشته اند و پول ها چقدر است؟ جعفر, از پاسخ درماند و برآشفته حال برخاست و گفت: اینان علم غیب از ما می خواهند! ناگاه خادمی از خانه بیرون آمد و به قمی ها گفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در همیان نیز هزار دینار وجود دارد كه ده تای آن ها را زراندود كرده اند. آن مردم وقتی پاسخ پرسش هایشان را صحیح و دقیق یافتند, گفتند: نامه ها و همیان پول را به تو می دهیم تا به آن كسی كه تو را برای گفتن آن ها فرستاده است (یعنی حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ ) تحویل دهی! زیرا او امام ما است.
غیبت صغری و كبری
حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ پس از ولادتش دو بار غایب شد كه آن ها را غیبت صغری و غیبت كبری گویند.
غیبت صغرای ولی عصر ـ علیه السلام ـ با به شهادت رسیدن امام حسن عسكری در سال 260 (هـ . ق) آغاز شد و تا سال 329 (هـ . ق) ادامه یافت.
امام زمان ـ علیه السلام ـ در دوران غیبت صغری توسط چهار نفر از نایبان خاصش كه به نواب اربعه یعنی نایبان چهارگانه معروفتند با مردم ارتباط داشت و به امور آنان رسیدگی می كرد. این چهار نفر عبارت بودند از:
1. عثمان بن سعید عمری
2. ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری
3. ابوالقاسم حسین بن روح
4. ابو الحسن علی بن محمد سمری
مهم ترین تحول و رخ داد دوره نیابت «ابو الحسن علی بن محمد سمری» نوشتن توقیعی از جانب حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ به او بود كه در آن فرموده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن محمد سمری! خداوند در فقدان تو به برادرانت پاداش بزرگی عطا فرماید, تو تا شش روز دیگر رحلت می كنی, كارهایت را سامان ده و هیچ كس را به جانشینی خود سفارش نكن اكنون زمان غیبت كبری فرا رسیده است و ظهور من فقط با اجازه خدا خواهد بود آن هم از مدتی طولانی صورت می گیرد كه در آن مردم, بسیار سخت دلند و سرزمین پر از بیدادگری است كسانی, نزد شیعیان ما ادعا می كنند كه مرا می بینند. هر كس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی بكند, دروغگویی بیش نیست.
جانشینان امام زمان در غیبت كبری
در غیبت كبری, فقیهان با تقوا, عادل و مدیر و مدبر نایبان عام و جانشینان امام مهدی ـ علیه السلام ـ بین مردم به شمار می آیند و مرجعیت دینی و رهبری آنان را بر عهده دارند و چنان كه خود آن حضرت نیز در حدیثی بر این نكته تصریح فرمودند:
وجود امام زمان ـ علیه السلام ـ در این عصر بسان خورشید پشت ابر است یعنی پنهان بودن او موجب نمی شود به عالم هستی سود نرساند بلكه آن حضرت حتی در پس پرده غیبت امام زمین و موجب بركت برای اهل آن است.
ملاقات با امام زمان در غیبت كبری: این موضوع, كار ممكنی است هر چند ادعای ملاقات با آن حضرت را از هر كس نمی توان پذیرفت اما در این عصر به اذن خداوند بزرگ و توجهات امام زمان ـ علیه السلام ـ كسانی به حضور آن حضرت شرفیاب شده اند
البته ارتباط با حضرت ولی عصر از راه های دیگر برای عموم مردم ممكن است این كار را می توان از طریق قرائت دعاهایی مانند دعای ندبه, عهد و ... انجام داد زیارت اماكن منسوب به امام زمان ـ علیه السلام ـ راه دیگری برای ارتباط با او است مانند مسجد سهله, مسجد اعظم كوفه و سرداب مقدس در عراق و مسجد حضرت صاحب الزمان معروف به مسجد جمكران قم در ایران.
طولانی بودن عمر حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ
عمر مبارك آن حضرت در غیبت كبری بسیار طولانی است و این موضوع عقلاً محال نیست و به لحاظ علمی نیز ممكن به شمار می آید علاوه بر این افراد بسیاری در امتداد تاریخ زندگی بشر عمر طولانی داشته اند مانند حضرت نوح كه امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره او می فرماید: نوح 2300 سال زندگی كرد, 850 سال پیش از آن كه به پیامبری برانگیخته شود و 950 سال میان قومش به هدایت آنان پرداخت و 500 سال هم پس از آن كه كشتی اش به خشكی نشست و آب در زمین فرو رفت آن گاه شهر ها را ساخت و فرزندانش در شهر ها ساكن شدند از دیگر كسانی كه عمر طولانی داشته اند مانند: حضرت سلیمان بن داود 712 سال, شداد بن عامر 900 سال و ...
هنگام ظهور حضرت ولی عصر ـ علیه السلام ـ
وقت ظهور امام مهدی ـ علیه السلام ـ دقیقاً مشخص نیست, پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید: كسانی كه وقت ظهور را معین می كنند دروغ می گویند
بسم الله الرحمن الرحیم
شرایط زمان تولد امام زمان (علیه السلام) شرایط عادى نبود، زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) مهدى آل محمد (علیه السلام)ـ آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مى کند ـ فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) است. از این رو دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسکرى (علیه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندى از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون، در کمین بود تا اگر حضرت موسى (علیه السلام) به دنیا آید، او را به قتل برساند. در این شرایط خفقان و غیر عادى، حضرت مهدى (علیه السلام) مخفیانه به دنیا آمدند.
جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیه السلام) و عمه ى امام حسن عسکرى (علیه السلام) این گونه بازگو کرده است:
«ابو محمد امام حسن عسکرى (علیه السلام)شخصى را دنبال من فرستاد که امشب ـ شب نیمه ى شعبان ـ براى افطار نزد ما بیا، زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار مى کند. پرسیدم این مولود از چه کسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بینم حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.
من در حالى که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنى است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید.
بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسى از نیمه ى شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این حال، به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد؟! نزدیک بود شکى در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: اى عمه! شتاب مکن که موعود نزدیک است. من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «یس» شدم. در این هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتى از خواب بیدار شد. من او را به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جارى کردم. امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: سوره ى قدر را برایش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولایت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ى قدر را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره ى قدر را خواند که من ترسیدم. در این هنگام پرده ى نورى میان من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روى نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: «اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجزلى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً» «پروردگارا! وعده ى مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ى من از عدل و داد پر کن.»
در روایت دیگرى آمده است: چون حضرت مهدى (علیه السلام) متولّد شد، نورى از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد، و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر مى آمدند و بال هاى خود را بر سر و روى و بدن آن حضرت مى مالیدند و پرواز مى کردند. پس امام حسن عسکرى (علیه السلام) مرا آواز داد که اى عمه! فرزند را برگیر و نزد من بیاور، چون برگرفتم، او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»
بحارالانوار، ج 51، ص 19، منتهى الامال، ج 2، ص 285، غیبت شیخ طوسى ص 141.
مهمترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوختهی حضرت بقیّه الله، اروحنا فداه، مسجد مقدس جمكران، در شش كیلومتری شهر مذهبی قم است. مطابق آمار، همه ساله، بیش از دوازده میلیون عاشق دل باخته، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان، در این پایگاه معنوی، گرد میآیند، نماز تحیّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزّمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ، را در این مكان مقدس به جای میآورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر كردار، رازِ دل میگویند، استغاثه میكنند، ندای «یابن الحسن!» سر میدهند، از مشكلات مادّی و معنوی خود سخن میگویند، با دلی خون بار، از طولانی شدن دوران غیبت، شكوهها میكنند.
آنان كه از شناخت عمیقتری برخوردارند، به هنگام تشرف به این پایگاه ملكوتی، همهی حوائج شخصی خود را فراموش میكنند و همهی مشكلات دست و پاگیر زندگی را به فراموشی میسپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجی بشر، امام ثانی عشر، حضرت ولی عصر، روحی و أرواح العالمین فداه، را مسئلت میكنند؛ زیرا، اگر این حاجت برآورده شود، دیگر مشكلی نخواهد ماند، و اگر این حاجت روا نشود، حلّ دیگر مشكلات، مشكل اساسی را حل نخواهد كرد.
***
مسجد مقدّس جمكران، روز هفدهم رمضان 373 هجری به فرمان حضرت بقیه الله، أرواحنا فداه، در كنار روستای جمكران تأسیس شد. تاریخچهی آن ـ به طوری كه در این نوشتار به تفصیل آمده ـ به دست شیخ صدوق (متوفای 381 هجری) در كتاب مونس الحزین بیان گردیده و كیفیت نماز تحیّت و نماز استغاثه به حضرت بقیه الله، أرواحنا فداه، در ضمن آن آمده است.
آن چه مسلّم است، این است كه این مسجد بیش از یك هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیه الله، أرواحنا فداه، در بیداری، ـ نه در خواب ـ تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلیگاه حضرت صاحب الزمان ـ علیه السّلام ـ بوده است.
علامهی بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفّای 1320 هجری) در كتاب ارزشمند نجم ثاقب ـ كه به فرمان میرزای بزرگ، آن را تألیف كرد و میرزای شیرازی، در تقریط خود، از آن ستایش فراوان كرد و نوشت: برای تصحیح عقیدهی خود،به این كتاب مراجعه كنند تا از لمعانِ انوار هدایتاش، به سر منزل یقین و ایمان برسند. ـ تاریخچهی تأسیس مسجد مقدس جمكران به شرح زیر آورده است.
شیخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در كتاب تاریخ قم از كتابِ مونس الحزین فی معرفه الحقّ و الیقین ـ از تألیفات شیخ صدوق ـ بنای مسجد جمكران را به این عبارت نقل كرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مُثلهی جمكرانی میگوید:
شب سهشنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان 393 هجری، در سرایِ خود خفته بودم كه جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود. مرا بیدار كردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمّد مهدی صاحب الزّمان، صلوات الله علیه، را اجابت كن كه ترا میخواند.»
حسن بن مثله میگوید: «من، برخاستم و آماده شدم». چون به درِ سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم. سلام كردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه كه اكنون مسجد (جمكران) است، آوردند.»
چون نیك نگاه كردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیكو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیكو نهاده و جوانی سیساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تكیه كرده، پیرمردی در مقابل او نشسته، كتابی در دست گرفته، بر آن جوان میخواند.
بیش از شصت مرد كه برخی جامهی سفید و برخی جامهی سبز بر تن داشتند، بر گرد او روی زمین نماز میخواندند.
آن پیرمرد كه حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ بود، مرا نشاند و حضرت امام ـ علیه السّلام ـ مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: «تو، چند سال است كه این زمین را عمارت میكنی و ما خراب میكنیم. پنج سال زراعت كردی و امسال دیگر باره شروع كردی، عمارت میكنی. رخصت نیست كه تو دیگر در این زمین زراعت كنی،باید هر چه از این زمین منفعت بردهای، برگردانی تا رد این موضع مسجد بنا كنند.»
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیرگ برگزیده و شریف كرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق كردهای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهای! اگر از این كار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیهای كه گمان نمیبری بر تو فرو میریزد.»
حسن بن مثله عرض كرد: «سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند.»
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده. ما، در اینجا، علامتی میگذاریم كه گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیهی اردهال كه ملك ما است، بیاورد، و مسجد را تمام كند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف كردیم كه هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد كنند.
مردم را بگو تا به این موضع رغبت كنند و عزیز بدارند و چهار ركعت نماز در این جا بگذارند: دو ركعت تحیّت مسجد، در هر ركعتی، یك بار «سورهی حمد» و هفت بار سورهی «قل هو الله احد» (بخوانند) و تسبیح ركوع و سجود را، هفت بار بگویند.
و دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق كه در (هنگام خواندن سورهی) حمد چون به «إیّاك نعبد و إیّاك نستعین» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح ركوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامی كه نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا إله إلاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمهی زهرا ـ علیها السّلام ـ را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلاش، صلوات الله علیهم، بفرستند.»
و این نقل، از لفظ مبارك امام ـ علیه السّلام ـ است كه فرمود:
فَمَنْ صَلاّهُما، فَكَاَنَما صَلّی فِى الْبَیْتِ الْعَتیقِ؛ هر كس، این دو ركعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانهی كعبه آن را خوانده است.
حسن بن مثله میگوید: «در دل خود گفتم كه تو این جا را یك زمین عادی خیال میكنی، اینجا مسجد حضرت صاحب الزمان ـ علیه السّلام ـ است.»
پس آن حضرت به من اشاره كردند كه برو!
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا كردند و فرمودند: «در گلّهی جعفر كاشانی ـ چوپان ـ بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولاش را دادند، با پول آنان خریداری كن، و گرنه پولاش را خودت پرداخت كن. فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح كن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و كسانی كه مرض صعب العلاج دارند، انفاق كن كه حق تعالی همه را شفا دهد.
آن بز، ابلق است. موهای بسیار دارد. هفت نشان سفید و سیاه، هر یك به اندازهی یك درهم، در دو طرف آن است كه سه نشان در یك طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است.»
آنگاه به راه افتادم. یك بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت كن.»
حسن بن مثله میگوید: «من، به خانه رفتم و همهی شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع كرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: «به خدا سوگند كه نشان و علامتی كه امام ـ علیه السّلام ـ فرموده بود، این جا نهاده است و آن،این كه حدود مسجد، با میخها و زنجیزها مشخّص شده است.»
آنگاه به نزد سیّد ابوالحسن الرّضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم، غلامان و خادمان ایشان گفتند:
«شما از جمكران هستید؟» گفتیم: «آری». پس گفتند: «از اوّل بامداد، سیّد ابوالحسن در انتظار شما است.»
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نیكو داد و بسیار احترام كرد و مرا در جای نیكو نشانید. پیش از آن كه من سخن بگویم، او سخن آغاز كرد و گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت:
«شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمكران پیش تو خواهد آمد. آن چه بگوید، اعتماد كن و گفتارش را تصدیق كن كه سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نكن.» از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل كرد. سیّد ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمكران) رهسپار گردیدند.
چون به نزدیك دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند كه گلهاش را در كنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گلّه رفت.آن بز كه از پشت سرِ گلّه میآمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت كند كه جعفر گفت: «به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گلّهی من نبود، جز امروز كه در میان گلّه آن را دیدم و هر چند خواستم كه آن را بگیرم، میسر نشد.»
پس آن بز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند.
سیّد ابوالحسن الرّضا به آن محلّ معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار كرد و منافع زمین را از او گرفت.
بررسی محصول:
مودم TD-W8151N یک مودم ADSL وایرلس بوده که دارای پهنای باند 150 مگابیتی و 4 عدد پورت LAN صدمگابیتی و دارای آنتن قابل جدا شدن است.این مودم که از استاندارد سری N میباشد میتواند برای ساخت یک شبکه وایرلس کوچک و به صرفه مورد استفاده قرار گیرد.
مودم های سری N بصورت تئوریک دارای بردی تا حدود 3 برابر مدل های سری G بوده و پهنای باند آنها نیز 3 برابر می باشد. در قسمت وایرلس از آخرین استاندارد های امنیت مانند WPA2 بهره می برد. توانایی کار با سیستم عامل های مختلف را دارا بوده و به راحتی تنظیم می شود و با تمامی سرویس دهندهای اینترنت در ایران سازگار است.
قابل توجه اینکه شرکت TP-LINK طرح ظاهری مودم های ADSL خود را تعویض نموده است. همانطور که در شکل نشان داده شده طراحی جدید آن بسیار شیک و زیبا بوده و از آن ظاهر کلاسیک TP-LINK خارج شده است. مبنای آموزش ما در اینجا نمونه جدید بوده اما تنظیمات و منوهای دستگاه تفاوتی با نمونه قبلی آن ندارد.
پنل جلویی:
چراغ های نمایشگر پنل جلویی به شرح زیر است:
1. چراغ Power: نشانده اتصال صحیح آداپتور برق به دستگاه است.
2. چراغ ADSL: در صورت ثابت روشن بودن نمایانگر وجود سرویس ADSL روی خط تلفن متصل شده است
3. چراغ Internet: در صورت تنظیم صحیح مودم و اتصال مودم با اینترنت این چراغ روش خواهد شد.
4. چرغ Wireless: نمایانگر فعال بودن قسمت وایرلس در مودم است
5. چراغ WPS: نشانده فعال شده مد WPS است. (برای اطلاعات بیشتر به اینجا مراجعه کنید)
5. چراغ LAN: نمایانگر اتصال LAN به یک وسیله دیگر است
پنل پشت دستگاه:
اتصالات پشت دستگاه به شرح زیر است:
POWER: اتصال آداپتور برق
ON/OFF: دکمه روش و خاموش کردن
RESET: دکمه ریست کردن مودم
LAN: اتصال کابل شبکه برای کامپیوتر
LINE: اتصال به خط تلفن از طریق Splitter
آنتن: محل اتصال آنتن ثابت
اتصال مودم:
1. نیازمندی های سیستمی:
1.1. سرویس ADSL فعال از سرویس دهنده گان اینترنت
1.2. یک کامپیوتر با کارت شبکه کابلی و کابل شبکه (کابل شبکه در پک مودم موجود است)
1.3. فعال بودن پروتکل TCP/IP روی کامپیوتر (بصورت پیش فرض در ویندوز فعال است)
1.4. یک مروگر وب مانند فایرفاکس، اینترنت اکسپلورر، کروم، اپرا یا .....
2. نیازمندی های محیط نصب مودم:
2.1. این مودم نباید در محلی با رطویت وگرمای بیش از حد قرار داده شود
2.2. مودم را جایی قرار دهید که به همان آسانی که به وسایل دیگر متصل میشود به برق نیز دسترسی داشته باشد
2.3. مراقب سیمکشی های آن باشد تا سر راه تردد افراد قرار نگرفته باشد
2.4. مودم را می توانید روی میز یا یک قفسه قرار دهید
2.5. از قرار دادن آن در مکان هایی با تشعشع زیاد الکترومغناطیس خودداری کنید
اتصال به مودم
لطفا قبل از هر کاری از فعال بودن سرویس ADSL خود مطمئن شوید (با اتصال مودم به خط تلفن باید چراغ ADSL پس از حدود 30 ثانیه ثابت روش شود) سپس مراحل زیر را برای اتصال مودم انجام دهید:
1. قرار دادن مودم در محل مناسب، بهترین محل برای قرار دادن مودم مرکز شبکه وایرلس شماست
2. قرار دادن آنتن در حالت عمودی
3. اتصال کارت شبکه کامپیوتر به یکی از پورت های LAN مودم با کابل شبکه مناسب (برای استفاده از سیستم وایرلس شما می توانید پس از تنظیم مودم اتصال کابلی آنرا جدا کنید اما به یاد داشته باشد که همیشه تنظیم را روی حالت اتصال کابلی انجام دهید نه روی اتصال بیسیم)
4. اتصال خط تلفن از طریق Splitter موجود در پک مودم به مودم
5. اتصال آداپتور برق و سپس روشن کردن مودم
شکل زیر راهنمای خوبی برای اتصالات است:
راهنمای تنظیم سریع:
1. آدرس IP پیش فرض این مودم 192.168.1.1 و Subnet Mask آن 255.255.255.0 است. این مقادیر قابل تغییر است اما در این راهنما ما از مقادیر پیش فرض جهت تنظیم استفاده می کنیم. تنظمات IP کارت شبکه متصل شده را برای اتصال صحیح تنظیم کنید، اگر از نحوه این کار اطلاع ندارید به لینک زیر مراجعه کنید
راهنمای تنظیم کارت شبکه کامپیوتر برای اتصال به مودم
2. تنظیم این مودم توسط یک مرورگر وب انجام میشود و در هر سیستم عاملی امکانپذیر است. آدرس مودم را در مرورگر خود وارد کنید:
3. بعد از چند لحظه پنجره جدیدی باز شده که از شما Username و Password مودم را درخواست می نماید این مقادیر بصورت پیش فرض admin و admin (بصورت حروف کوچک) است. آنها را وارد کرده و روی دکمه OK کلیک کنید.
توجه:
الف. این Username و Password را با Username و Password ی که ISP به شما داده اشتباه نگیرید.
ب. اگر صفحه درخواست Username و Password ظاهر نشد به به معنی این است که یا شما تنظمات کارت شبکه مناسبی ندارید که باید آنها را بازبینی کنید و یا روی مروگر شما پ ر و ک س ی تنظیم شده که باید در اینترنت اکسپلورر به منوی Internet Option و سپس به Connection و سپس در قسمت Lan Setting رفته و تیک آیتم Using P r o x y را برداشته و OK کنید.
1. بعد از ورود موفق به صفحه تنظمیات مودم، روی Quick Start کلیک کرده و سپس دکمه Next را بزنید.
روی Next کلیک کنید.
2. منطقه زمانی تهران را از لیست انتخاب کرده و Next را کلیک کنید.
3. در این صفحه گزینه PPPoE/PPPoA را انتخاب و دکمه Next را کلیک کنید.
4. در این صفحه اطلاعات (Username و Password) مربوط به سرویس اینترنتی را که خریداری کرده اید در فیلد های Username و Password و مقادیر VPI و VCI را در فیلد های مربوطه وارد کنید، آیتم Connection Type را روی PPPoE LLC رها کرده و روی دکمه Next کلیک کنید. مقادیر VPI و VCI برای هر ISP ممکن است متفاوت باشد مقادیر متداول آن در ایران 0 و 35 برای اکثر سرویس دهنده ها و 0 و 59 برای پارس آنلاین است. اگر از این مقادیر مطمئن نیستید از ISP خود سوال کنید.
5. سپس نوبت تنظیمات وایرلس شماست. در این صفحه اگر می خواهید وایرلس مودم شما فعال باشد در مقابل گزینه Access Point آیتم Activated را انتخاب کنید. در قسمت SSID نامی را برای شبکه بیسیم خود برگزینید و در قسمت Broadcast SSID آیتم Yes را انتخاب کنید. اکنون یک کار مهم دیگر باقی مانده که آن تنظیم رمز روی وایرلس آن است تا تنها افراد مجاز قابلیت استفاده از وایرلس این مودم را داشته باشند.
6. برای این کار در قسمت Authentication Type از لیست موجود می توانید انواع سیستم های رمز گذاری وایرلس را انتخاب کنید. در این قسمت به صورت پیش فرض رمزگذاری وایرلس مودم غیر فعال است (Disabled انتخاب شده است) برای فعال کردن آن یکی از گزینه های WEP یا WPA/WPA2 یا WPA-PSK/WPA2-PSK را انتخاب کنید. (صفحه فوق به صورت شکل زیر تغییر خواهد کرد) بهترین و مناسب ترین آن گزینه WPA-PSK/WPA2-PSK است. آنرا انتخاب کنید تا آیتم های مربوطه ظاهر گردند، سپس در قسمت Pre-Shared Key یک رمز بین 8 تا 63 کارکتری وارد کنید (این رمز را برای مواقعی که با دستگاه های وایرلس مانند نوت بوک به مودم متصل میشوید به خاطر داشته باشد) و پس رو دکمه Next پایین صفحه کلیک کنید.
تنظیمات مودم به پایان رسیده است. روی Next کلیک کنید.
7. روی Closed کلیک کنید.
در این مرحله پس از چند لحظه چراغ Internet مودم روشن میشود که نشاندهنده اتصال صحیح به اینترنت است. در غیر اینصورت یک بار مودم خود را خاموش و روشن کنید و حدود 2 دقیقه منظر بمانید. اگر مشکل دوباره ادامه داشت مجددا مراحل بالا را با دقت تکرار کنید.
در صورتیکه پس از انجام این مراحل باز هم در اتصال به اینترنت مشکل دارید به لینک زیر جهت عیب یابی مراجعه کنید:
این مودم و سایر مدلهای ADSL و تجهیزات شبکه در فروشگاه اینترنتی ما موجود می باشد جهت خرید آنلاین اینجا کلیک کنید
اکنون مودم شما آماده کار بوده و می توانید از اینترنت وایرلس لذت ببرید. فقط به نکات زیر توجه کنید:
1. کلیه محصولات TP-LINK را فقط با گارانتی معتبر فرادانش تهیه کنید تا در صورت بروز مشکل متحمل ضرر نشوید. فروشگاه سایبرکانکت محصولات TP-LINK را با گارانتی رسمی فرادانش توزیع می کند و نماینده انحصاری آن در استان کرمانشاه است.
2. صفحات نشان داده شده در این آموزش مربوط آخرین فریم ور این دستگاه تا لحظه نگارش این مطلب است و ممکن است در نسخه های مختلف تفاوت های اندکی وجود داشته باشد. اگر از گزینه خاصی مطمئن نیستید آنرا تغییر ندهید.
تعداد صفحات : 3
تنهابرای فرج امام زمان (عج) و دیگر هیچ.. باتشکر از حضورتان پذیرای نظرات خوب شماییم یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام. آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان: مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده. ... .